صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

بزرگ شدن

جمعه ۵ شهریور ۱۳۸۹
بالاتر از نهرِبالا -که زمین‌های شیب‌دارِ بالادست رودخانه را آب می‌رساند- درختی قدیمی بود که از داخل پوک شده و کاملا خالی بود.
روزها تا پای درخت می‌دویدیم و از آن بالا می‌رفتیم و بازی می‌کردیم. یکی از شاخه‌ها می شد خانه‌ی من؛ یکی دیکر خانه‌ی او. خانه‌هامان به اندازه‌ی یک صندلی، اندازه‌ی نشستن یک نفر، توی تنه‌ی درخت جا داشت.
تا ظهر یا عصر همان بالا داد و بیداد می‌کردیم؛ و بازی، فردا از نو می‌شد.
*
حالا دست زنش را می‌گیرد و می‌آید خانه‌ی ما افطاری.
مثل این که از روی آن شاخه آمده باشد این طرف.
چه فرقی می‌کند؟
  • ۸۹/۰۶/۰۵
  • :: کودکی

# افطار

# خانواده

# قصه

نظرات (۳)

تا باشه افطاری باشه. واقعیتش اول که زنگ می زنن که افطار میان به اندازه سی ثانیه.. ولی به محض اینکه بلند می شم کمک کنم که کارها رو بکنیم انقدر انرژی می گیرم و خوشحالم که حد ندارد.
ما رو هم دعا کنید.
نه به قیافه الانت میاد این کارها نه به قیافه پسرک سمت راست صفحه!
(منظور از این کارها بخش اول متن بود وگرنه بخش دوم که...!)

پاسخ:
شاید در مورد داد و بیداد کمی اغراق کردم...
احسنت به این خودشناسی!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون