کارتن بازی
سال ۹۰ تعدادی کارتن موزی خریدم برای امر مقدس اسبابکشی از قرار هر جعبه سیصد تومان. سال بعدش برای استمرار اسبابکشی تعداد دیگری کارتن خریدم به قیمت پانصد تومان و این موجودات ارزشمند مدت ده ماه تمام زندگیم را در خودش جای داده بود.
فروردین ۹۲ که به مجتمع یاس رفتیم، کارتنهای خالی را از قم بردم تهران که باجناق گرامی برای اسبابکشی از تهران به شهر [...] استفاده کند. بعد از آن در پاییز همان سال کارتنها را آوردم قم که اصغرآقا ببرد برای اسبابکشی. کار او که تمام شد اوایل پارسال دوباره خودم کارتنها را پر کردم که به خانهی جدید بیایم. تابستان پارسال که مستقر شدیم، کارتنها را بردم تهران که باجناق محترم از شهر [...] رجعت کنند به تهران.
تا این زمان چیزی حدود سی تا کارتن موزی وجود داشت که شش تا اسبابکشی را به سلامتی برگزار کرده و سه دفعه جادهی قم-تهران را پیموده بود.
زمستان ۹۳ که جهاز خانم مهندس را بار وانت کردیم که برود شهرستان، ده پانزده تا از کارتنها هم رفت و دیگر برنگشت.
به بهانهی اسبابکشی قریبالوقوع اخوی دیشب رفتم که کسری موجودی «بانک کارتن موزی» را تأمین کنم. هر جعبه را میداد دو هزار تومان. حالا چهاردهتا کارتن خالی از قم بار زدهام ببرم تهران که اخوی اسبابش را بریزد توی آنها و بیاورد قم.
خدا خودش هفتمین پروژهی این مقوا پارهها و چهارمین سفر بین شهریشان را ختم بخیر بفرماید؛ انشاءالله.
پ.ن:
و حملناه علی ذات الواح و دسر...