صبا
واکسن چهار ماهگی را زدهایم. تب کردهای. هر چهار ساعت یکبار، سیزده قطره استامینوفن میدهیم به زور. لپهایت را فشار میدهیم با دو انگشت و قطره قطره میچکانیم در دهانت. نمیخوری. بد مزه نیست؛ فقط مزهی شیر نمیدهد. یک راه چاره دارد این وضعیت. قطره را که میچکانیم، به نرمی فوت میکنیم توی صورتت. برای یک ثانیه نمیتوانی از راه بینی نفس بکشی. ناخودآگاه دهانت را بیشتر باز میکنی برای تنفس و قطره را میبلعی. تا میآیی گریه کنی بغلت میکنیم و میبوسیم و فراموشت میشود.
*
فکر کنم همه زندگی ما در نسبت با خدای متعال همین است. داروی تلخی که به نفعمان است بخوریم -و نمیخوریم چون مزهی شیر نمیدهد- با یک فوت به خوردمان میدهد. بعد هم بغلمان میکند که گریه نکنیم.
*
اگر شور و حال جوانی را داشتم، برچسب #بغل را به صاد اضافه میکردم. حالا که در وقتهای اضافه هستیم دیگر مهم نیست. بغل هم باشد برای آن دنیا.
یا عباد الله!
أنتم کالمرضی
و ربّ العالمین
کالطّبیب...
https://sound.tebyan.net/Play/95483