- ۲ نظر
- پنجشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۱
آن به که نظر باشد و گفتار نباشد
تا مدعی اندر پس دیوار نباشد
آن بر سر گنج است که چون نقطه به کنجی
بنشیند و سرگشته چو پرگار نباشد
ماهت نتوان خواند بدین صورت و گفتار
مه را لب و دندانِ شکربار نباشد
وان سرو که گویند به بالای تو باشد
هرگز به چنین قامت و رفتار نباشد
مردم همه دانند که در نامهی سعدی
مُشکیست که در کلبهی عطار نباشد
جان در سر کار تو کند سعدی و غم نیست
کان یار نباشد که وفادار نباشد
کسانی که همیشه خوشقیافه بودهاند، اصلاً متوجه برخورد دیگران با خودشان نیستند و اینکه این برخورد چقدر به ظاهر ربط دارد. حتی شرط میبندم که آدمهای جذابْ نظر بهتری نسبتبه بشریت دارند: چون همه همیشه با آنها مهرباناند، فکر میکنند همه مهرباناند. ولی همه که مهربان نیستند. همه حتی بیش از آنکه باورمان شود، در قیدوبند ظاهرند... آدمهای زشت، آدمهای چاق، حتی آنهایی که فقط معمولیاند: اینها باید خیلی تلاش کنند تا بقیه راضی شوند. باید برای اثبات خودشان کاری بکنند. ولی وقتی ظاهر قشنگی داشته باشید، لازم نیست کاری بکنید. کافی است گوشهای بنشینید تا همه از بودنتان مشعوف شوند.
و سعدی گوید:
ای پسر، منافع سفر چنین که گفتی بی شمار است ولیکن مسلم پنج طایفه راست: نخست بازرگانی که... دومی عالمی که... سیم خوبریویی که درون صاحبدلان به مخالطت او میل کند که بزرگان گفتهاند: اندکی جمال به از بسیاری مال و گویند روی زیبا مرهم دلهای خسته است و کلید درهای بسته لاجرم صحبت او را همه جای غنیمت شناسند و خدمتش منت دانند.
شاهد آن جا که رود حرمت عزّت بیند
ور برانند به قهرش پدر و مادر و خویش
گفت خاموش که هر کس که جمالی دارد
هر کجا پای نهد دست ندارندش پیشاو گوهرست گو صدفش در جهان مباش
دُرّ یتیم را همه کس مشتری بودسمعی اِلی حُسن الاغانی
مَنْ ذا الّذی جَسّ المثانی
عیب جویانم حکایت پیش جانان گفتهاند
من خود این پیدا همیگویم که پنهان گفتهاند
...
پیش از این گویند سعدی دوست میدارد تو را
بیش از آنت دوست میدارم که ایشان گفتهاند
شنیدم که وقتی سحرگاه عید
ز گرمابه آمد برون بایزید
یکی طشت خاکسترش بیخبر
فرو ریختند از سرایی به سر
همی گفت شولیده دستار و موی
کف دست شکرانه مالان به روی
که ای نفس من در خور آتشم
به خاکستری روی در هم کشم؟
*
هر بار که لینت مزاج پرندگان، در و دیوار و سقف ماشین را مورد عنایت قرار میدهد، بیاختیار به یاد این حکایت بوستان میافتم.
باید به خاطر داشته باشیم فقط سه گزینه در برخورد با برنامه هسته ای ایران داریم:
- اینکه تأسیسات هستهای ایران را بمباران کنیم که فقط برنامه هستهای ایران را چند سال عقب میاندازد و در عین حال جنگ دیگری را در خاورمیانه رقم میزند؛
- راه دیگر ترک مذاکرات و اعمال تحریمهای بیشتر علیه ایران به امید نتیجه بهتر است، این روش همیشه سبب شده است ایران در برنامه هسته ای خود بیشتر پیشرفت کند؛
- راه سوم نیز توافقی محکم و قابل راستی آزمایی همانند توافقی است که در دست داریم، توافقی که بتواند به شکلی مسالمتآمیز جلوی دستیابی ایران را به سلاح اتمی بگیرد.
پ.ن:
دشمن چون از همه حیلتی فرو ماند سلسله دوستی بجنباند؛ پس آنگه به دوستی کارها کند که هیچ دشمنی نتواند.
متکلم را تا کسی عیب نگیرد، سخنش صلاح نپذیرد.
مشو غره بر حسن گفتار خویش
به تحسین نادان و پندار خویش
*
امروز حقیقت این کلام را به واقع دریافتم.
ای زلف تو هر خمی کمندی
چشمت به کرشمه چشمبندی
مخرام بدین صفت مبادا
کز چشم بدت رسد گزندی
ای آینه ایمنی که ناگاه
در تو رسد آه دردمندی
یا چهره بپوش یا بسوزان
بر روی چو آتشت سپندی
دیوانهٔ عشقت ای پریروی
عاقل نشود به هیچ پندی
تلخست دهان عیشم از صبر
ای تنگ شکر بیار قندی
ای سرو به قامتش چه مانی؟
زیباست ولی نه هر بلندی
گریم به امید و دشمنانم
بر گریه زنند ریشخندی
کاجی (کاشکی) ز درم درآمدی دوست
تا دیدهٔ دشمنان بکندی
یارب چه شدی اگر به رحمت
باری سوی ما نظر فکندی؟
یک چند به خیره عمر بگذشت
من بعد بر آن سرم که چندی
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهٔ کار خویش گیرم
...
گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست
در و دیوار گواهی بدهد کاری هست
...
*
سعدی نوزدهمین کلیدواژهی پر تکرار صاد تا امروز است.
البته امروز روز سعدی است و حق او بیش از این است.
*
یکی را از علما پرسیدند که
یکی با ماه روییست در خلوت نشسته
و درها بسته
و رقیبان خفته
و نفس طالب
و شهوت غالب
چنان که عرب گوید
التّمرُ یانعٌ
وَ الناطورُ غیرُ مانع.
هیچ باشد که به قوت پرهیزگاری ازو به سلامت بماند؟
گفت
اگر از مه رویان به سلامت بماند از بدگویان نماند.
*
فاتحه مع الصلوات
میخواهمت اگرچه دلم با تو صاف نیست
بین غریبههاست که هیچ اختلاف نیست
برگرد پیش از آنکه از این دیرتر شود
این درّه است بین من و تو، شکاف نیست
گنجشک کوچکی که تو سیمرغ خواستی
در مشت توست، آن طرف کوه قاف نیست
بگذار تا مقابل روی تو بگذرم*
در این چنین مقابله امکان لاف نیست
تا چشم تو خلاف لبت حرف میزند
حظیست در سکوت که در اعتراف نیست
برگرد زیر بارش باران کنار من…
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست*
غزلی از خانم دکتر عباسلو
*دو مصرع از شیخ اجل سعدی