صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

.
.
.
ای مسلمانان؛
به فریادم رسید:

«طفل هندویی
مرا دیوانه کرد»
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

۲۱۸ مطلب با موضوع «نغز» ثبت شده است

هر صنمی را که نمک بیشتر
خسته دلان را دل ازو ریش‌تر

  • ۰ نظر
  • يكشنبه ۲۰ شهریور ۱۴۰۱
  • :: بیت
  • :: نغز

قبلاً گفته بودم که
چشم نشانه‌بین که داشته باشی، همیشه همراه هر سیدعلی یک شیخ‌علی هم هست...

حالا باید دقیق‌تر بگویم
چشم عبرت‌بین اگر داشته باشی، در ازای عبور از هر سیدعلی به یک شیخ‌علی می‌رسی...

# دوست

  • ۰ نظر
  • سه شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۹
  • :: نغز

دیشب لابلای پرت و پلاهایی که برایت می‌گفتم چیزی نهفته بود که کمتر برجسته‌اش کردم. حالا که فکر می‌کنم جا داشت که پر رنگ‌تر بگویم:

اگر «درد» منجر به «دعا» می‌شود؛
و اگر «بی‌دردی» تو را به «بی‌دعایی» رسانده است؛
چاره‌ی عجیب کار همین است که:
در «دعا»یت «درد» بخواهی.
زیرا «مرد» را «درد»ی اگر باشد خوش است؛
و درد «بی‌دردی» علاجش آتش است.



پ.ن:
و فرمود:
درد خواهم دوا نمی‌‌خواهم / غصّه خواهم نوا نمی‌‌خواهم
عاشِقم، عاشِقم مریض توام / زین مرض، من شفا نمی‌‌خواهم

# بی‌برچسب

# درد

  • ۱ نظر
  • چهارشنبه ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۹
  • :: نغز

بعد از دو سال، تنبلی را کنار گذاشتم و مصطفی را برای دومین بار بردم استخر.
*
حیرت و هیجان دفعه‌ی قبل، جای خودش را به لذت و تلاش برای تجربه کردن داده است.
در کمتر از یک ساعت، غوطه‌وری در آب و دست و پا زدن برای پایین نرفتن را آموخت؛ بی‌معلم و آموزش.
آدمی‌زاد را اگر ول کنی به حال خودش، خیلی به هلاکت نمی‌افتد. شازده کوچولو هم گفته بود که اگر آدم راه خودش را بکشد و برود، جای دوری نمی‌تواند برود.

# زندگی

# قصه

  • :: نغز
  • :: پدر مقدس

برادر عزیزم؛
تفاوت منطق اهل ایمان و اهل کفر را ببین:

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ (سوره مؤمنون، آیه ۱)

قدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا (سوره شمس، آیه ۹)

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی (سوره اعلی، آیه ۱۴)

همه‌ی رستگاری اهل ایمان بسته به فرایندی تدریجی در زندگی است. ملاک اهل ایمان برای سنجش رستگاری، جهت‌گیری درونی آدم‌ها است.

اما

وَ قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلى‌ (سوره طه، آیه ۶۴)

این منطق فرعون است. ظاهر را می‌بیند و امروز را و میدان ماده را. غافل است از باطن، از غیب، از درون.

# بی‌برچسب

# توحید

  • :: نغز
  • :: ذکر

«من او» رو دو دهه پیش خوندم و فقط چند صحنه خاص از کل ماجرا در خاطرم هست. یکی‌ش که شاید از نظر بقیه خیلی مهم نباشه، همون اولای داستان، دو تا گوسفند کشته‌اند و آویزان کرده‌اند برای سلاخی. کله‌هایشان هم جدا روی زمین افتاده. بحث میشه که از کجا میشه فهمید که کدوم کله مال کدوم گوسفنده؟
یه حرف نغزی میزنه پدربزرگه که هنوز از خاطرم نرفته. میگه «رفیق چشمش به خودش نیست، به رفیقشه.» بعدش نتیجه میگیره که اون لاشه‌ای که کله سفیده داره بهش نگاهش میکنه مال گوسفند سیاهه است و برعکس... چش رفیق به تن رفیقشه!
*
درد تلخ
چیست؟ و آن درد شیرین که تو را به حرکت در می‌آورد از کجا می‌آید؟
درد تلخ از نگاه به خود است: از نگرانی برای خود؛ غرق شدن در خود.
و درد شیرین همه از دیگری است: غم دیگری؛ دلشوره برای دیگری؛ غرق شدن در دیگری.

# بی‌برچسب

# درد

# دوست

  • ۳ نظر
  • چهارشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۸
  • :: نغز
بدون هیچ دخل و تصرف دیجیتالی، کاملاً معلوم است که رنگ شمشادهای کوچک و جوان با پدران و برادران بزرگ‌ترشان فرق دارد.
این جلوه‌گری ظریف، آدم را به وجد می‌آورد و بسیار چیزها می‌آموزد:
«بر امروز غره نشو و از آینده ناامید نباش»

# پسردایی

  • ۱ نظر
  • دوشنبه ۱۹ فروردين ۱۳۹۸
  • :: نغز

در این سرزمین
تا اطلاع ثانوی

افراد را برای صندلی‌ها تربیت نمی‌کنند؛
بلکه صندلی‌ها افراد را تربیت می‌کنند.

هش‌دار!

# ققنوس

  • ۰ نظر
  • يكشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۷
  • :: نغز
هر مقاله و یادداشتی یک ایده‌ی مرکزی باید داشته باشد که همه‌ی مقدمه و مؤخره و صغری و کبری در راستای تبیین و توضیح آن ایده‌ی مرکزی باشد. حجم یک مقاله با توجه به پیچیدگی آن ایده‌ی مرکزی و سطح درک و فهم مخاطب تنظیم می‌شود. اگر در توضیح دادن یک ایده‌ی ساده به مخاطبی باهوش بیش از چند پاراگراف بنویسی خودت را ضایع کردی و اگر در تبیین یک ایده‌ی پیچیده برای مخاطبی عامی کم وقت بگذاری مطلب را نفله کرده‌ای.
دقت کن که یادداشتت نباید بیش از یک ایده‌ی مرکزی داشته باشد. همه‌ی شاخ و برگ‌ها باید نسبتشان را با آن ایده مرکزی شفاف کنند. یک یادداشت موقر «از هر دری سخنی» نیست. توانایی شما به عنوان نویسنده در بافتن تار و پود استدلال‌ها برای درخشیدن ایده مرکزی معلوم می‌شود.
وقتی دیربه‌دیر و کم‌کم می‌نویسی -و به قول من خساست و بخل در نوشتن داری- حرف‌های زیادی نگفته در ذهنت می‌ماند که ناخودآگاه و نابجا می‌پرد وسط یک یادداشت محترم و خرابش می‌کند.
قبل از نوشتن یک یادداشت خوب، یادت باشد که ذهنت را از خرده‌حرف‌ها و تکه‌نکته‌ها خالی کنی تا در هنگام بافتن مقاله‌ات اذیتت نکند. شاید راهش این باشد که کوتاه نوشته‌هایی برای خودت داشته باشی که بتوانی با خیال راحت از آنها در ساختار یک یادداشت درخشان صرف نظر کنی.
به طور کلی هم توصیه به خلاصه‌نویسی و موجزگویی جواب می‌دهد. اگر حرفی را می‌شود در ۲۰۰ کلمه گفت، بیشترش نکن:
یک نقطه را هدف بگیر؛ کمی زمینه‌چینی کن؛ به آن نقطه شلیک کن؛ اسلحه را در غلاف بگذار و تمامش کن.

# نوشتن

  • ۱ نظر
  • پنجشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۶
  • :: نغز

وقتی من و تو بچه‌هامون رو تربیت نکنیم، «من و تو» بچه‌هامون رو تربیت می‌کنه.

# تربیت

  • ۲ نظر
  • سه شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۶
  • :: نغز

از بم یاد گرفتم که «زلزله» هیچکس را نمی‌کشد؛
«آوار» آدم‌ها را نفله می‌کند.

درس تلخی است.

# عبرت

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۶
  • :: نغز

خلاصه وضعیت مملکت به شرح فوق تقدیم می‌گردد.
زیاده عرضی نیست.

# انقلاب

# فرهنگ

  • :: بداهه
  • :: نغز
  • :: نغز
جمهوری اسلامی ایران
وزارت آموزش و پرورش
سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی
دفتر تألیف کتاب‌های درسی عمومی و متوسطه نظری

و کتاب تازه‌ای که نویسندگان بیست و چند ساله دارد. تو خیال کن لشکری که فرمانده‌ی بیست و چند ساله دارد. تو خیال کن مثلاً حسن باقری...
اگر انقلاب فرزندان خود را می‌خورد؛ این‌قدر هست که فرزندان جدیدی هم می‌زاید.

# انقلاب

# سواد رسانه‌ای

# ققنوس

  • ۲ نظر
  • دوشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۵
  • :: بداهه
  • :: نغز

عزیز و غیره و ذلک همه رفته‌اند مشهد. از توی اینترنت یک مورد معقول پیدا می‌کنیم و زنگ می‌زنم. می‌گوید تا قبل از یک و نیم اینجا باش. ده دقیقه بیشتر فاصله نیست. دوقلوها را می‌گذاریم و دو تایی می‌رویم بنگاه. طبقه‌ی دو و نیم، نورگیر عالی، فضای کافی، تخلیه، بدون پارکینگ و آسانسور، محله‌ی خوب و آرام، قیمت منصفانه و لب مرز توانایی ما.
در این پایتخت وحشی بیش از نیم میلیون واحد مسکونی به کلی خالی وجود دارد و صدها بنگاهی فرصت طلب و هزاران مستأجر خانه به دوش بی‌نوا. مثل این می‌ماند که دو تاس شش وجهی را بیندازی روی صفحه‌ی مار و پله. هیچ چیزی دست تو نیست. نه شش و یک؛ نه جفت و طاق؛ نه مار و پله. پس هلاک شد آن‌که پارو زد.
بعد از ناهار تلفن می‌کنم و شرایط را به عزیز توضیح می‌دهم. چه نظری باید بدهد از هزار کیلومتر آن طرف‌تر؟ هنوز دوقلوها به چرت بعد از ناهار نرفته‌اند که جواب استخاره هم «خوب» می‌آید. قرار می‌گذاریم با بنگاهی و وکیل صاحبخانه می‌آید برای تنظیم اجاره‌نامه. یک ساعت مانده به غروب جمعه بیست و سوم ذیقعده که بیعانه می‌دهم و کاغذ را امضا می‌زنم.
*
حالا باید برای اسباب‌کشی «هشتم» برنامه‌ریزی کنم. یا امام غریب.

# زندگی

# مسکن

# مشهدالرضا

  • ۷ نظر
  • جمعه ۵ شهریور ۱۳۹۵
  • :: بداهه
  • :: عزیز
  • :: نغز

می‌پرسم: فرقشون با ما چیه؟
میگه: همه جا رو سیاه می‌بینند؛ بیش از حد محتاط هستند؛ عقل رو هم تعطیل کردند.

# انقلاب

  • ۰ نظر
  • جمعه ۳ ارديبهشت ۱۳۹۵
  • :: نغز
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون