صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بی‌برچسب» ثبت شده است

تکیه بر دیوار کردم:
خاک بر فرقم نشست

خاک بر فرقش نشیند
آن‌که
یار از من
گرفت...

# بی‌برچسب

  • ۰ نظر
  • چهارشنبه ۶ دی ۱۴۰۲
  • :: بیت

آدم‌ها همه چیز را همین طور حاضر و آماده از مغازه‌ها می‌خرند؛
اما چون مغازه‌ای نیست که دوست بفروشد،
آدم‌ها مانده‌اند بی‌دوست.

# بی‌برچسب

  • ۰ نظر
  • يكشنبه ۱۲ شهریور ۱۴۰۲
  • :: نغز

وقت زیادی نداریم.

اصلاً وقت زیادی نداریم.

# بی‌برچسب

  • ۰ نظر
  • يكشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۱
  • :: بداهه
  • ۱ نظر
  • دوشنبه ۲۳ خرداد ۱۴۰۱
  • :: عزیز

خدا
بعد از تو
بهتر از تو
بسیار نصیبم کرد
.
.
.
اما
هرگز
نتوانستم فراموشت کنم
؛

# بی‌برچسب

# رؤیا

  • ۱ نظر
  • دوشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۹
  • :: پریشان

و عشق را از عَشَقِه گرفته‌اند
و عشقه
آن گیاه است که در باغ پدید ‌آید
در بن درخت
اوّل
بیخْ در زمینْ سخت کند
پس
سر برآرد
و خود را در درخت می‌پیچد
و هم چنان می‌رود تا جمله درخت را فرا گیرد
و چنانش در شکنجه کشد که نم در میان رگ درخت نماند
و هر غذا که به واسطۀ آب و هوا به درخت می‌رسد، به تاراج می‌برد
تا آن گاه که درخت، خشک شود.

# بی‌برچسب

  • ۲ نظر
  • پنجشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۹
  • :: عزیز

دیشب لابلای پرت و پلاهایی که برایت می‌گفتم چیزی نهفته بود که کمتر برجسته‌اش کردم. حالا که فکر می‌کنم جا داشت که پر رنگ‌تر بگویم:

اگر «درد» منجر به «دعا» می‌شود؛
و اگر «بی‌دردی» تو را به «بی‌دعایی» رسانده است؛
چاره‌ی عجیب کار همین است که:
در «دعا»یت «درد» بخواهی.
زیرا «مرد» را «درد»ی اگر باشد خوش است؛
و درد «بی‌دردی» علاجش آتش است.



پ.ن:
و فرمود:
درد خواهم دوا نمی‌‌خواهم / غصّه خواهم نوا نمی‌‌خواهم
عاشِقم، عاشِقم مریض توام / زین مرض، من شفا نمی‌‌خواهم

# بی‌برچسب

# درد

  • ۱ نظر
  • چهارشنبه ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۹
  • :: نغز

۱.

من: دلت برای این‌جا تنگ نشده؟
تو: چطور مگه؟




۲.
تو: دلت برای این‌جا تنگ نشده؟
من: برای تو، بیش‌تر.

# بی‌برچسب

# صاد

  • ۰ نظر
  • دوشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۸
  • :: پیامک

شنبه شب، در تشییع جنازه‌ی این آذرِ دودگرفته، شام مجردی شب یلدا، پشت میز و صندلی‌های پاییز؛ و یک جعبه پرتقال پوست‌نکنده در صندوق عقب یک ماشین زوج.

*
اوضاع من و جهان
در استعاری‌ترین حالت خود قرار دارد.

# بی‌برچسب

  • :: پریشان


تو -کافر دل-

نمی‌بندی

نقاب زلف

و

می‌ترسم

.

# بی‌برچسب

# حافظ

  • ۰ نظر
  • سه شنبه ۵ شهریور ۱۳۹۸
  • :: بیت
  • :: پریشان
از صبح تا غروب،
محمدجواد و طاها و محمدمهدی و دو تا سیدعلی را
در مدرسه و مسجد و دانشگاه
دیدم.
از سیدخندان و هفت حوض؛
تا نارمک و دلاوران.

دوره‌گردی تابستان و زمستان ندارد.

# بچه‌سید

# بی‌برچسب

# مدرسه

# پنجشنبه‌ها

  • ۲ نظر
  • پنجشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۸
  • :: بداهه

یکی دو بار -به کنایه و تصریح- گفته بودمت:
این کار اخیری که درگیرش شده‌ام شبیه این است؛ بسیار شبیه این است؛
و در لحظه‌های بسیاری این حس با من است:
یا کارم را می‌سازد یا دری می‌گشاید...

# بی‌برچسب

# در جستجوی معنا

# مرکز

  • ۰ نظر
  • سه شنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۸
  • :: پریشان
  • :: روایت امروز

برادر عزیزم؛
تفاوت منطق اهل ایمان و اهل کفر را ببین:

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ (سوره مؤمنون، آیه ۱)

قدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا (سوره شمس، آیه ۹)

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی (سوره اعلی، آیه ۱۴)

همه‌ی رستگاری اهل ایمان بسته به فرایندی تدریجی در زندگی است. ملاک اهل ایمان برای سنجش رستگاری، جهت‌گیری درونی آدم‌ها است.

اما

وَ قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلى‌ (سوره طه، آیه ۶۴)

این منطق فرعون است. ظاهر را می‌بیند و امروز را و میدان ماده را. غافل است از باطن، از غیب، از درون.

# بی‌برچسب

# توحید

  • :: نغز
  • :: ذکر

«من او» رو دو دهه پیش خوندم و فقط چند صحنه خاص از کل ماجرا در خاطرم هست. یکی‌ش که شاید از نظر بقیه خیلی مهم نباشه، همون اولای داستان، دو تا گوسفند کشته‌اند و آویزان کرده‌اند برای سلاخی. کله‌هایشان هم جدا روی زمین افتاده. بحث میشه که از کجا میشه فهمید که کدوم کله مال کدوم گوسفنده؟
یه حرف نغزی میزنه پدربزرگه که هنوز از خاطرم نرفته. میگه «رفیق چشمش به خودش نیست، به رفیقشه.» بعدش نتیجه میگیره که اون لاشه‌ای که کله سفیده داره بهش نگاهش میکنه مال گوسفند سیاهه است و برعکس... چش رفیق به تن رفیقشه!
*
درد تلخ
چیست؟ و آن درد شیرین که تو را به حرکت در می‌آورد از کجا می‌آید؟
درد تلخ از نگاه به خود است: از نگرانی برای خود؛ غرق شدن در خود.
و درد شیرین همه از دیگری است: غم دیگری؛ دلشوره برای دیگری؛ غرق شدن در دیگری.

# بی‌برچسب

# درد

# دوست

  • ۳ نظر
  • چهارشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۸
  • :: نغز
درد کمر و ضرورت استراحت در منزل، جلسه‌های دو نفره در پارک و مسجد و غیره را به صبحانه‌ی سه نفره در خانه تغییر مسیر داد. جلسه‌ای که به درخواست من تشکیل شد و برخلاف ضوابط سفت و سخت خودم، در آن بسیار پارو زدم و دیگران را به پارو زدن ترغیب کردم.
طبیعی است جلسه‌ای که با درد شروع بشود، با درد هم تمام می‌شود.
*
بعدازظهر هم که بهتر بودم رفتم تا سمیه و سه ساعت درباره‌ی تاریخ مقدس فلسطین حرف زدیم.
حالا این طور به نظرم می‌رسد که در -خ- سمیه درباره -سرزمین- فلسطین حرف زدن بهتر از در -میدان- فلسطین درباره -نامه‌ای برای دخترم- سمیه حرف زدن است!
*
بسیار می‌پسندم که در دوستی‌مان، رابطه‌مان، بینمان، کتابی وجود داشته باشد. اما بی‌کتابی از بی‌کتابی بهتر است.
*
علامه‌ی طباطبایی بعد از شهادت استاد مطهری درباره‌ی ایشان جملاتی به این مضمون می‌فرمایند:
«...بنده -وقتی ایشان به درسم می‌آمدند- حالت رقص پیدا می‌کردم -از شوق و شعف-؛ به جهت این‌که آدم می‌داند هر چه بگوید به هدر نمی‌رود...»


# بی‌برچسب

# محمدم

# پنجشنبه‌ها

  • ۱ نظر
  • پنجشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۸
  • :: بداهه

آخر جلسه، بحث را می‌کشانم به آن جایی که از اول باید می‌کشاندم.
با همه‌ی تیزهوشی‌اش یک لحظه غافلگیر می‌شود.
برای این‌‌که فضا عوض شود، شوخی می‌کنم: «دارم ازت خواستگاری می‌کنم!»
و دقیقاً سؤالی را می‌پرسد که چهار سال پیش خودم پرسیدم: «کت و شلوار هم باید بپوشم؟»

# بی‌برچسب

# در جستجوی معنا

# مرکز

  • ۰ نظر
  • شنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۸
  • :: بداهه
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون