صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

۸ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

من: خیلی ممنون که اومدی. هر چند که سلسله مراتب ترقی و رشد و پیشرفت در این سرزمین هیچ‌وقت منطقی، عادلانه و یا قابل پیش‌بینی و پیشگیری (!) نبوده؛ اما دست روزگار بازی‌های عجیبی با ما می‌کند.
تو: من فکر نمی‌کردم حرف به درد بخوری داشته باشم. بیشتر برای کشف اومدم.

پ.ن:
#الصبر مفتاح الفرج
#جئنا لنبقی
#قال هی عصای


# ققنوس

  • :: بداهه

تو: آیا اصولاً ممکن است که پیام‌بری و برادری قاطی شود؟ و اگر بله آیا خطرناک است و باید از آن پرهیز کرد؟
من: تکرار می‌کنم: سقف رفاقت برادری است؛ سقف معلمی هم پیام‌بری. آن چه خطرناک است فراتر رفتن از برادری به پدری و از پیام‌بری به خدایی است.
رفیق برادر باشد بهتر و معلم پیام‌بر باشد نیکوتر.
تو: اینا رو که می‌دونم عزیز! حالا اگر برادر، پیام‌بر هم باشد ایراد ندارد؟ یا نکته‌ی خاصی دارد؟
من: اصل همان است که می‌دانی. اما فقط یک رفیق همه چیز تمام که معلم همه چیز تمامی هم باشد می‌تواند همزمان به سقف هر دو جایگاه برسد. اگر یافتی، رهایش نکن.
تو: ...

# برادر

# دوست

# معلم

  • :: پیامک

دورهمی ضروری و میزبانی به موقعی بود.
آن‌چه به نظر می‌رسید از دست رفته، خودش با پای خودش باز گشته است.
حالا ما باید برگردیم.
جاده و اسب مهیاست برادر؛
بیا تا نرویم.

# حاجی

# ستاد

# سید

# ققنوس

# پنجشنبه‌ها

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۲۰ دی ۱۳۹۷
  • :: بداهه

تو: + نمی‌دونم مخاطب خاص داشت، یا عام، یا ...؛ ولی خیلی به موقع بود...
من: تاریخ تکرار نمی‌شود، بلکه آدم‌ها تکرار می‌شوند. شما خودت نمی‌دانی، شاید اهمیتی هم نداشته باشد، اما داری در زندگی من تکرار می‌شوی...

# پسردایی

  • ۲ نظر
  • چهارشنبه ۱۹ دی ۱۳۹۷
  • :: پیامک

...
سرد است. باید یاد بگیری که مراقب خودت باشی. اگر هدفی فراتر از خودت داشته باشی، اگر بدانی که زمین خوردنت دل چند نفر را می‌لرزاند، به این راحتی‌ها زانو نمی‌زنی.
سرد است. مراقب خودت باش. عاشق‌ها زود تب می‌کنند.
.

۸۹.۱۰.۱۹

# نامه

# پسردایی

  • ۰ نظر
  • چهارشنبه ۱۹ دی ۱۳۹۷
  • :: الحاقی از گذشته

اولین دندانی که می‌افتد همان اولین دندانی است که درآمده.
چه عمر کوتاهی داشت: فقط پنج سال. اما بعدی باید خیلی بیشتر عمر کند؛ خیلی. مثلاً هفتاد سال، هشتاد یا صد!

چه ماجرای عجیبی.
*
برای دخترم کلاه بوقی خریدم که بزرگ شدنش را جشن بگیرد.
خودم اما غصه‌دار م.

  • :: پدر مقدس

تو:
چند سال گذشته؟ ده سال؟
هنوز هم که هنوزه
روزهای اول فصل سرما، دی‌ماه که میرسه
به یاد اون روزها، حالم خوش‌تره...

اما باقی روزهای مُرده‌ی سال رو چه باید کرد؟

(میدونم برا شما شاید خیلی مهم نباشه، یکی مثل بقیه و حرف‌های تکراری
ولی برا من خیلی مهم بود
خیلی مهم شد
خیلی فرق داشت
خیلی فرق کرد...)

من:
مهم است
تا وقتی زنده‌ام مهم است...

امیدوارم وقتی مُردم هم آن طرف بخاطر این چیزهای ظاهراً بی‌اهمیتی که برایم مهم بوده، بر من رحم آورند.

# دبلیو

# محمدم

  • :: پیامک

هنوز آفتاب اول دی نزده، آخرای شب یلداست هنوز، که می‌زنم بیرون.
هوای سرد و ماشینی که توی کوچه بالایی پارک شده و رادیو تلاوت.
عجب معجزه‌ای.
بلند و رسا و کوبنده. انبیای الهی را می‌ستاید و جان مخاطب را می‌نوازد.
اختلاف روایت را به دستمایه‌ی ضرباهنگ کلام تبدیل کرده، تکرار و تکرار و تکرار.
عجب معجزه‌ای.
...
هدیه‌ی صبح اول زمستان نود و هفت.

پ.ن:
فیلم این تلاوت عجیب را هم پیدا کردم. چه خبر است! +


# توحید

  • :: ذکر
  • :: بشنو
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون