- ۰ نظر
- دوشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۲
...
این منطق درست نیست که ما بگوییم چون تا پنج سال دیگر فناوری ماهواره پیشرفت خواهد کرد و بدون بشقاب هم مردم ممکن است تصاویر ماهواره را بگیرند، پس از حالا جلویش را باز کنیم! این منطق، منطق صحیحی نیست.
آن کسی که این منطق را مطرح میکند، باید بگوید برای جلوگیری از آن، چه کار تازهای باید کرد. این منطق و استدلال، اینگونه باید نتیجه بدهد.
البته دشمن فناوری را پیشرفته میکند. در مقابل، شما باید فکر کنید که با تطوّر و پیشرفت فناوری ماهواره، چه کارهایی را میتوانید انجام دهید تا از نفوذ ماهواره جلوگیری کنید.
اما این استدلال، که چون دشمن پیشرفت میکند، پس ما بیاییم هر مانعی را از جلوِ راهش برداریم، منطقی نیست. این مانع، علیالعجاله مانع است.
مثل این است که دشمن تا مرزهای ما پیش آمده، آن وقت بگوییم، ما که نمیتوانیم بیشتر از دو ساعت مقاومت کنیم، پس برویم! نه آقا! این دو ساعت را مقاومت کنید، شاید پیروز شدید. این چه حرفی است!؟
...
شما باید به موازات این کار، وسائل مصونسازی را فراهم کنید. جوانان را مصون کنید، ذهنها را مصون کنید، دلها را مصون کنید که اگر علیرغم شما، روزی دشمن توانست نفوذ کند، شما قبلاً مصونیت ایجاد کرده باشید.
راهش این است؛ اینگونه باید با هجوم دشمن برخورد کرد.
پ.ن:
بیست سال گذشت؛ هنوز حرف همان است!
هر چقدر که خاموشیهای شبانهی برق در کودکی ما هراسآور یا ملالآور بود (از ترس حملهی هوایی یا بیکاری و بیبرنامگی) برای دوقلوها «رفتن برق» به معنی ورود به یک شهربازی تازه و متنوع است:
چراغ قوه موبایلها را روشن میکنیم و میافتیم به دنبال تجربههای تازه؛ از سایه بازی با لوازم خانه مثل میز و لوستر و شوفاژ تا انواع اسباببازیهای شفاف و تیره که سایههای رنگی یا سیاه میسازند.
مرتضی هم امشب برای اولین بار وارد این شهربازی شد.
*
در تاریکی خانه، بجای گریه، صدای جیغ و خنده بلند است.
وقتی من و تو بچههامون رو تربیت نکنیم، «من و تو» بچههامون رو تربیت میکنه.
... «فراموشی» و «نسیان» ازجمله نعمتهای مغفول در راه کسب فضایل معنوی و رشد آدمهاست. زندگی زمینی آدمها مملو از اشتباهات و خطاهای کوچک و بزرگ است و «فراموشی» امکان رشد روحی و معنوی آدمها بعد از ارتکاب خطا و اشتباه را میسّر میکند. اگر انسان نتواند گذشتهی ناقص و ضعیف خویش را فراموش کند، امیدی برای جبران گذشته و «بهتر شدنِ روز به روز» نخواهد داشت. از سوی دیگر هرچند عبرت گرفتن از سرگذشت و سرنوشت گذشتگان، چراغ راه آینده است؛ اما در محیط زندگی زمینیِ آدمها، باید امکان فراموشی نواقص گذشته و امید به ساختن فردای بهتر وجود داشته باشد و این با خصلت «نافراموشی» که چهارمین نقطهی آویختن به ابرهاست در تناقض است.
... در این دنیای نافراموش، سابقهی آدمها مثل گلولای مرداب به دست و پایشان میچسبد و با هر گامی که در زندگی به جلو برمیدارند آنها را بیشتر به عمقِ «باتلاقِ گذشته» فرو میکشد. آدمها در مسیر رشد، بارها و بارها پوستاندازی میکنند؛ از پیلههای سست و چروکیده بیرون میآیند و فارغ از آنچه در گذشته بودهاند، پوستهای جدید برای خویش میسازند. اما ریسمان نافراموشی، همهی پیلهها و پوستههای قدیمی آدمها را در دنیای ابری به هم گره میزند و لحظهبهلحظه در مسیر رشد بر وزن این گذشتهی ناخوشایند میافزاید.
آدمها باید بیاموزند که آنچه در آینده ناخوش خواهند داشت، امروز انجام ندهند. در حقیقت زندگی در دنیای نافراموشِ ابری، اجازهی کودکی کردن را بیش از پیش از آدمها سلب کرده است. البته جوانها و جوانترهایی که در ابتدای مسیر رشد هستند و آیندهی طولانیتری در پیش رو دارند، بیشتر گرفتار دردسرهای نافراموشیِ زندگی ابری خواهند شد. در این شرایط، هر روز «بهتر شدنِ روز به روز» برای آدمها سختتر میشود.
+ در این مورد: «خشت خام و آینه»والدین و پرستاران دیگر صرفاً نگهبان و مراقب کودکان نیستند، بلکه همچنین در بسیاری از موارد بهطور بالقوه پخشکنندگان اطلاعات دربارۀ کودکان خود برای مخاطبان جمعی هستند. این حجم عظیم از بهاشتراکگذاری دارای منافع واضحی برای افراد است، مثل خانوادهها و دوستانی که از نظر جغرافیایی دور از هم هستند یا والدینی که بهمنظور کسب مشاوره از دوستان معتمد، جزئیاتی از زندگی کودکان خود را به اشتراک میگذارند. اما این مدل جدید همچنین میتواند احساس حاکمیت کودک بر چگونگی شکلگیری هویت خود را در معرض تهدید قرار دهد.
تو: برای حل مشکل دوستیهای افراطی و احساسی بچههای دبیرستان چه منبعی پیشنهاد میکنید؟
من: یه کتاب «دوستی خاله خرسه» دارم که دوقلوها میخونند. تقدیم کنم؟
تو: شاید برای سن بچهها زیاد باشه ها!
من: خب پس به نظرم باب دوستی و برادری از کتاب میزان الحکمه و یا فصل آخر گلستان میتونه مفید باشه.
تو: اجرایی و عملیاتی است یا صرفاً نظری؟
من: جملات حکمت آموز یا احادیث کوتاه و نغز اگر همراه شرح مختصری به بچهها ارایه بشه حتماً اثربخش است.
ظاهراً به ازای هر یک خودکشی موفق، ۶۰ خودکشی ناموفق هم وجود دارد. +
چه خبر شده؟
پنجرهی اتاقشان شرقی است و شبها که توی تختشان دراز میکشند، چراغ را که خاموش میکنم، از پشت پردهی توری، ماه معلوم میشود. -همین چیزهای زندگی در حاشیهی کویر را دوست دارم-
*
تعمد داشته و دارم که بچهها را با آسمان آشنا کنم. حتی یادشان دادهام که ماه را که میبینند سلام کنند. خیلی ساده و کودکانه دستشان را به طرف آسمان تکان بدهند و بگویند: «سلام ماه»
*
چند شب قبل مادرشان به تقلید از من رفته بود که موقع خواب، ماه را نشانشان بدهد. اواخر ماه بود و ماه نبود. مصطفی گفته بود: «ماه لوسه، نیست» و مادر متعجب مانده بود که این جمله یعنی چه؟
*
برایشان گفته بودم که خورشید مرد است و هر روز صبح اول وقت بیدار میشود و بالا میآید. اما ماه کمی لوس است. گاهی هست و گاهی نیست. گاهی چاق است و گاهی لاغر. گاهی زود میآید و گاهی دیر.
*
خورشید و ماه برای دوقلوها مثل دو تا دوست هستند که شخصیتهای کاملاً انسانی دارند. اینطوری کم کم با خلقت خدا آشنا میشوند.
برای پرورش خلاقیت بچههای مقطع راهنمایی (سابق!) معمولاً از بازیهای ریاضی کمک میگیرند. پیشنهاد من به طور خاص «سودوکو» است. نکتهی قابل توجه در این بازی برای من این است که این بازی اصلاً یک بازی ریاضی نیست. بلکه یک بازی استراتژیک و خلاقانه برای حل مسأله است که بجای اعداد یک تا نه میشود ۹ تا میوه یا ۹ تا رنگ در نظر گرفت و بازی را انجام داد.
در حقیقت بازیکنان این بازی از هیچ کدام از مهارت های ریاضی -حتی مهارتهای اولیهی جمع و تفریق- برای حل مسأله استفاده نمیکنند. بلکه باید به شیوههای گوناگون و با استراتژیهای مختلف به جدول حمله کنند و سعی کنند از میان احتمالات موجود، درستترینها را برگزینند.
از جمله ویژگیهای سازندهی این بازی آن است که وقتی آن را ترک میکنید و به سراغ زندگیتان میروید هرگز و در هیچ لحظهای موضوع آن ذهن شما را مشغول نمیکند -هر چند که ممکن است وسوسهی انجام آن با شما باشد- اما آنچه از این بازی آموختهاید ناخودآگاه در فرایند زندگیتان وارد میشود.
«خلاقیت» و «مهارت حل مسأله» از جمله چیزهایی که مدارس معمولاً یاد نمیدهند. اگر تا بحال امتحان نکردهاید توصیه میکنم حتماً با مداد امتحان کنید. البته این سایت خوب را هم ببینید.
هدیهی تولد بچهها کتاب گرفتیم و لباس.
لباس را مجبوریم که بالاخره برای بچهها بخریم. اما وقتی کادوپیچ میشود بازدهیاش بالا
میرود!
در مورد هدایای دیگر؛ محاسبه کردهام با اینکه این دو تا
بچه روی هم رفته نصف هر یک از بچههای اقوام و دوستان اسباببازی دارند؛
اما خوشبینانه تا قبل از ورود به مدرسه هم وقت نمیکنند با همینها درست
و حسابی بازی کنند! در حقیقت اسباببازیِ زیاد قرار است جای خالی همبازی
را پر کند -که نمیکند-. بهترین اسباببازی آن چیزی است که نمیشود خرید
(یعنی خواهر و برادر و دوست و پدر و مادر) یا آن چیزی است که به عنوان
اسباب بازی نمیخرید (مثل بشقاب و قابلمه و سبد و کمد و ...)
پس با سه
ساعت پیاده روی در بخش کودک و نوجوان نمایشگاه کتاب برای بچهها کتابهای
خوبی خریدم که هیچ چیز دیگری نمیتواند جای آن را پر کند. کتابهای رنگی پر از شعرها و نقاشیهای کودکانه. کتابهای کوچک اما پر تعداد و متنوع که هر کدام یک ماجرای مستقل را روایت میکند و از هر کدام میتوان بینهایت روایت متفاوت برای بچهها تعریف کرد. کاری که خیلی دوست دارم و دوقلوها هم استقبال میکنند. هر چند که ممکن است این هدیه چشم خالهقزیها را پر نکند -که نکند-.
پ.ن:
در مورد خرید کتاب کودک ملاحظات زیادی داشتم و وسواس فراوانی به خرج دادم که شرح آن در این مختصر نمیگنجد.
اصل اول: انطباق بافطرت
بررسی انطباق موضوع مورد بحث با نیازهای فطری مخاطبان
اصل دوم: بهره گیری ازعلم ؛عقل واحساسات متربی
بهرهگیری از عقل ،تفکر و احساسات متربی در ایجاد پیوند اعتقادی مورد نظر با زمینههای فطری متربی
اصل سوم: تدریجیبودن امر تربیت
تنظیم سرعت و انتظار تحول متناسب با شرایط هر یک از متربیان است.
اصل چهارم: دیدن تفاوتها
تنظیم نوع آموزهها و روشهای انتقال آگاهیها، متناسب با شرایط روحی و روانی و موقعیت خاص هر یک از متربیان
اصل پنجم: احیای خود کمالجو
تکیه بر استعدادها، ظرفیت درونی متربی برای تحول فکری و اعتقادی و ایفای نقش زمینهساز و فراهمکننده شرایط از سوی مربی
اصل ششم: احیای روح حقیقتجو
تلاش دائمی مربی برای ایجاد سئوال جهتساز از سوی متربی برای استحکام اعتقادات و باورهای موردنظر و همکاری جمعی برای کشف پاسخهای مناسب
اصل هفتم: دوستداشتنیبودن مربی ومحیط تربیت
مربی میتواند نقش تربیتی و فرهنگساز قویتری داشته باشد که:
ـ در عمل و نیت خود اخلاص داشته باشد.
ـ فضائی آکنده از مهر و محبت و احترام متقابل بین مربی و متربی بوجود آورد.
ـ دانش و مهارت لازم در ماموریتی که بعهده گرفته است، داشتهباشد.
ـ نیاز دائمی برای افزایش دانش و مهارت در خود احساس نماید.
ـ عشق و علاقه مربی به پیشرفت و تکامل متربی محسوس باشد.
ـ توجه به عمل و رفتار خود به عنوان عامل تعیینکننده در فرآیند رشد و تحول متربی داشته باشد.
- رفع عوامل اختلال آفرین در محیط وجایگزین کردن عوامل جاذبه آفرین
هر بچهای به طور متوسط تا قبل از پایان دورهی ابتدایی تصویر رسانهای حدود هشت هزار قتل را تماشا کرده است.*
هر چند که این آمار مربوط به کشور آمریکا است، اما فکر نمیکنم تفاوت چندانی با وضعیت ما داشته باشد.
*این آمار را از کتاب «زن در اسلام و غرب» دکتر قدیری ابیانه نقل کردم.