صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
نظرصاد
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

صبح اول وقت، فلان مدیرکل سابق را از دم در خانه‌اش سوار کرده‌ام و برده‌ام دفتر؛ دو ساعت و نیم مصاحبه گرفته‌ایم؛ دوباره برگرداندمش خانه؛ سر ظهر استاد جلسه گذاشته با جمعیت نسوان؛ امین هم آمده؛ با کابل شبکه هاردم را خالی می‌کند؛ جمعیت نسوان ول‌کن نیستند؛ مهدی پیگیر کارهای برندسازی است؛ با استاد راهبرد رسانه‌های اجتماعی را نهایی می‌کنیم؛ طرح درس تاریخ را به امین تلقین می‌کنم؛ خودم را از غرب تهران می‌رسانم حظیره‌القدس مبارکه، در جوار شهدای گمنام سخنرانی می‌کنم؛ قرارداد سایت را محمد امضا می‌کند؛ خوابم را برای محمدامین تعریف می‌کنم؛ مجتبی قول دوره مشترک را می‌دهد؛ سیدحسین هم قرار شد بیاید که طرح بنیاد را توجیه شود؛ حسین دم در خروجی صادق را معرفی می‌کند؛ و زمان از حرکت باز می‌ایستد.
دقیقاً بیست سال پیش که از مدرسه در آمدم باید صادق را می‌دیدم؛ صد نفر رفیق مشترک داریم؛ ده تا کار مشترک انجام داده‌ایم؛ یک ماه است که دنبالش می‌گردم؛ حتی اولش نمی‌دانستم که خودش است؛ شماره‌اش را مصطفی برایم پیدا کرده بود.
بعد از بیست سال، وسط تابستان نود و نه باید پیدایش بشود؛ خودش؛ بدون قرار قبلی و بدون برنامه؛ همه ماسک زده‌ایم؛ فقط چشمهایمان معلوم است؛ چشم‌های نشانه‌بین؛ قرار گذاشتیم برای هفته بعد؛ استاد حتماً به فال نیک می‌گیرد؛ باید به علیرضا بگویم.
*
آن وسط‌های روز زنگ زده بودی که رفته‌ای خواستگاری. توی راه برگشت یادم می‌افتد که چقدر خسته بودی. توی ترافیک زنگ می‌زنم و حرف می‌زنیم.
خاک بر سر دنیا که خودش را از تو و من دریغ می‌کند.

# آقا سعید

# امین

# برادر

# ققنوس

# میم.پنهان

# پاروئیه

# پسردایی

# کشتی نوح

  • ۱ نظر
  • سه شنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۹
  • :: بداهه
گرافیست و برنامه نویس و استاد و بروبچز و خانواده و قم و حومه و عید غدیر و پرتاب آخرین تیر آبرو از چله‌ی کمان نود و نه.
همزمان صدای اذان مغرب که می‌آید؛ از همین‌جا؛ گوشه‌ی این اتاق سه در چهار در طبقه‌ی پنجم ساختمانی در لبه‌ی بیابان؛ از خودمان رونمایی می‌کنم.
همه‌چیزمان به همه‌چیزمان می‌آید: این خانه و این زندگی و این رونمایی!


امروز در فراق تو دیگر به شام شد
ای دیده پاس دار که خفتن حرام شد

افسوس خلق می‌شنوم در قفای خویش
کاین پخته بین که در سر سودای خام شد

نامم به عاشقی شد و گویند توبه کن
توبت کنون چه فایده دارد که نام شد

# سعدی

# واحد قم + حومه

  • ۰ نظر
  • شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹
  • :: بداهه
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون