صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

۳۰ مطلب در مرداد ۱۳۸۹ ثبت شده است

ظاهراً بنده ی خدایی که مداح اهل بیت هم بوده، با اسمی شبیه اسم من، در یکی از استان های مرزی به دست اشرار شهید شده.
پیامکی از منبعی که معلوم نشده، دست به دست بین طیفی از رفقای گرامی چرخیده و از دیروز چند بار آدم های دور و نزدیکی تماس گرفته اند که از زنده بودن بنده اطلاع حاصل نمایند. جالب این که بعضی از این دوستان، از مرتبطین با همین صفحه ی الکترونیکی هستند و باز دلشان آرام نشده که می بینند من هر روز این جا را به روز می کنم! تماس گرفته اند و جویای احوال شده اند.
اسم این را چه بگذارم؟

# شهید

# دوست

  • ۶ نظر
  • يكشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۹
  • :: بداهه
هر روز
این جا را -سر رسیدم را-
می بینی
می خوانی
و من هر روز
مضطرب
که چه بگویم که نرنجی؟
که چه بگویم که بدانی
                             به یادت هستم

# صاد

# برادر

  • ۱ نظر
  • شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۹
  • :: پریشان

نمایشگاه قرآن امسال یه بخشی داره که گوشه ای از تاریخ زندگی انبیای الهی به نقل قرآن و بعد از اون قسمتی از تاریخ زندگی اهل بیت پیامبر علیهم السلام رو نشون میده.
یه فضای نیمه تاریک با نقاشی های بزرگ و چند لایه ی سیاه و سفید با نورپردازی مناسب و افکت های صوتی کوتاه و بجا.

حتماً حتماً حتماً وقت بذارید و این بخش رو ببینید.
به من که خیلی چسبید.

# مدرسه

  • ۱ نظر
  • جمعه ۲۹ مرداد ۱۳۸۹
  • :: بداهه

...
ای گردش چشمان تو سرچشمه ی هستی
ما محو تو هستیم، تو حیران که هستی؟
...

# هیأت

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۹
  • :: بیت
نُه سال پیش، روزی مثل همین روزها، پیچ جاده علیرضا را از زمین گرفت و به آسمان داد.
اگر پیچ جاده نبود؛ یا اگر علیرضا سوار آن ماشین نبود؛
امروز شاید او هم
بیست و هشت ساله بود، مثل همه ی ما...
فوق لیسانس داشت، مثل رفقای هم‌دانشگاهی اش...
زن گرفته بود؛ مثل من و میثم و وحید...
شاید بچه هم داشت؛ مثل سیدعلی و حسن...
و از همه مهم‌تر
شاید بعد از دانشگاه، طلبه شده بود و مثل سعید یا هادی منبر می‌رفت.
و امروز
ما رفیقی و دوستی و برادری داشتیم که
مردتر از همه‌مان بود و آدم‌تر بود و سرش بیش‌تر از ما به تنش می‌ارزید.

خدا علیرضا را و محمدرضا را بیامرزد و محمدصادق را برای پدر و مادرش و برای دلِ ما حفظ کند.
آمین

# آدم‌ها

# دوست

# مدرسه

  • ۳ نظر
  • چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۹
  • :: بداهه
سعد بن ابی‌وقّاص، بازخوانی یک ریزش
(پژوهشی تحلیلی، تاریخی درباره زندگانی سعد بن ابی‌وقّاص)

محمدمحسن طبسی، نشر: برگ فردوس، 1386، قم، 2400 تومان

# تاریخ

  • ۲ نظر
  • سه شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۹
  • :: کتاب

فلاسک آب جوش، کمی نان سنگک، پنیر، سبزی، خرما، لیوان و قاشق توی کیسه‌ای می‌گذاریم و قبل از مغرب می‌رویم حرم.
بعد از زیارت و نماز جماعت، توی صحن عتیق، روبروی ایوان آیینه، جلوی یکی از حجره‌های حرم می‌نشینیم و افطار می‌کنیم.
حالی دارد.

# افطار

# حرم

# خانواده

# قم

  • ۴ نظر
  • دوشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۹
  • :: بداهه

حکیمان دیر دیر خورند
و عابدان نیم سیر
و زاهدان سدّ رمق
و جوانان تا طبق بر گیرند
و پیران تا عرق بکنند
اما قلندران چندان که در معده جای نفس نماند و بر سفره روزی کس.

# سعدی

# سبک زندگی

  • ۱ نظر
  • يكشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۸۹
  • :: بیت
اخبار ورزشی می‌گوید: امروز اولین دوره بازی‌های المپیک نوجوانان در سنگاپور افتتاح شد.
*
بیچاره خبر ندارد که المپیک واقعی نوجوانان در رشته های صبر و استقامت و بندگی، سه روز است که آغاز شده.
*
رمضان مبارک!

# رمضان

# سبک زندگی

# ورزش

  • ۳ نظر
  • شنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۹
  • :: بداهه
  • :: نغز
تو:   یه سوال بپرسم...؟
من: بپرس رفیق‬
تو:   چی شد که شما با من اینجوری شدید؟
من: از خدا خواستمت‬

تو:   انتظار دارید به همین سه کلمه قناعت کنم؟

من: انتظار دارم باورش کنی‬

# برادر

  • ۳ نظر
  • جمعه ۲۲ مرداد ۱۳۸۹
  • :: پیامک

...
برادر خوبم
کوچک تر که بودیم معلم بزرگواری برایمان می گفت از نشانه های اخلاص نوجوانان یکی این است که در حضور دیگران، مخصوصا اعضای خانواده، از عبادت شرم دارند. زیرا می پندارند که دستشان پیش پدر و مادر و ... رو شده است و آن ها با دیده ی تمسخر به عبادتشان نگاه می کنند.
همین نشانه ی اخلاص است. نشانه ی این که واقعا می خواهند با خدا سخن بگویند و واقعا توبه کار هستند. همین که وقتی توی اتاق در را می بندی و تنها هستی بهتر و راحت تر نماز می خوانی. در خلوت رویت می شود صدایت را در قرائت نماز بلند کنی و قرآن بخوانی.
همین نشانه ی اخلاص است. دست کم نگیر و به کمی عملت نگاه نکن. الله اکبر.
...

شهریور88

# تربیت

# دوست

  • ۱ نظر
  • پنجشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۹
  • :: نغز
روزه نگرفتن عزیز هم تماشایی است.

# زندگی

  • ۳ نظر
  • چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۹
  • :: عزیز

بازی های رایانه ای: مجموعه مقاله
عبدالله گیویان
مرکز تحقیقات و مطالعات رسانه ای همشهری
چاپ اول، 1388، 2500 تومان
با مقالاتی از: مسعود کوثری، ابراهیم محسنی آهویی، مقداد مهرابی، احسان شاقاسمی و ...

# رسانه

  • ۲ نظر
  • سه شنبه ۱۹ مرداد ۱۳۸۹
  • :: کتاب

...
عاشقی را به وجد می‌آری، یوسفانه تبسمی داری
به کدامین ملیح رفتی که، چهره‌ای سبز و گندمی داری؟
...

# برقعی

  • ۱ نظر
  • دوشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۹
  • :: بیت

امروز رفته بودیم بازدید سامانه یکپارچه تولید و پخش یکی از شبکه های رادیویی.
توی استودیوی پخش، آقای مهندس همین که می خواست طرز کار نرم افزار رو به ما نشون بده یه جایی کلیک کرد که پخش اذان ظهر وسط «حی علی خیر...» متوقف شد!
همه ی استودیو به هم ریخت. تهیه کننده پخش، مجری رو پرت کرد توی استودیو و در رو بست و سریع صداشو فرستاد رو آنتن. گوینده ی بی چاره هم تا وقتی آقای مهندس و سایر عوامل فایل مناسب رو برای پخش پیدا کنند، داشت روی آنتن خدایا خدایا می کرد!
*
خلاصه این که اذان نصفه پخش شد و برای ما و رفقا که در حال تماشای این کمدی عبرت آموز بودیم خاطره ای شد.

# قصه

# اداره

# رسانه

  • ۴ نظر
  • يكشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۸۹
  • :: بداهه

یه بعدازظهر خلوت از سر ِبیکاری با رحیم مقدار زیادی سیب زمینی پوست گرفتیم و خلال کردیم و ریختیم توی ماهیتابه ی محمد و سرخ کردیم. شاید دو سه کیلویی می شد.
مجید که از سالن مطالعه آمد، نشستیم و با هم خوردیم؛ چرب و نیم سوخته و خام و شور و بی نمک.
لذتی داشت.

زمستان82

# سبک زندگی

# دوست

  • ۴ نظر
  • شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۹
  • :: یزد
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون