صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

۱۹۳ مطلب با موضوع «بیت» ثبت شده است

تکیه بر دیوار کردم:
خاک بر فرقم نشست

خاک بر فرقش نشیند
آن‌که
یار از من
گرفت...

# بی‌برچسب

  • ۰ نظر
  • چهارشنبه ۶ دی ۱۴۰۲
  • :: بیت

شیر

.
.
.
ای مسلمانان؛
به فریادم رسید:

«طفل هندویی
مرا دیوانه کرد»
.
.
+

# قاب در قاب

  • :: بیت

اعوذبالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم

الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ
وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ ۖ

وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ
وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ ۚ

أُولَٰئِکَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا یَقُولُونَ ۖ
لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ


صدق الله

سوره مبارکه نور، آیه ۲۶


پ.ن:
‍۱- این آیه ذکر بدیهیات نمی‌کند؛ بلکه دستور می‌دهد!
۲- فضای سایبر «مؤنث مجازی» است؛ خیلی دنبال سند و مدرکش نگردید.

بیت:
خوب خوبی را کند جذب این بدان
طیبات و طیبین بر وی بخوان

در جهان هر چیز چیزی جذب کرد
گرم گرمی را کشید و سرد سرد

قسم باطل باطلان را می‌کشند
باقیان از باقیان هم سرخوشند

ناریان مر ناریان را جاذب‌اند
نوریان مر نوریان را طالب‌اند

# اینترنت

# مولوی

  • ۰ نظر
  • يكشنبه ۳۰ بهمن ۱۴۰۱
  • :: بیت
  • :: ذکر

هر صنمی را که نمک بیشتر
خسته دلان را دل ازو ریش‌تر

  • ۰ نظر
  • يكشنبه ۲۰ شهریور ۱۴۰۱
  • :: بیت
  • :: نغز

نوروز ۹۶، از سر محبت برای یکی از رفقای بالانشین، نامه‌ای نوشتم و با لطافت، دست‌خطی ضمیمه‌اش کردم.
...
نیمه شهریور ۱۴۰۱، پاسخم را داده:

سلام
شاید برایتان عجیب و جالب باشد، که امروز به صورت اتفاقی و به دلیل ساماندهی به فضای جیمیل پرشده‌م به این ایمیل ناخوانده برخورد کردم :)

برایش نوشتم:

خب الحمدلله بعد از پنج سال و نیم پیغام ما واصل شد!
وقتی نامه‌های نوشته شده‌ی ما این همه در انتظار خوانده شدن می‌مانند، نامه‌های نوشته نشده دیگر باید ماستشان را کیسه کنند.

قربونت برم اوس کریم:
از قسمت بندگی و شاهی
دولت تو دهی به هر که خواهی
از آتش ظلم و دود مظلوم
احوال همه تراست معلوم
هم قصه نانموده دانی
هم نامه نانوشته خوانی
...

# نامه

  • ۰ نظر
  • سه شنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۱
  • :: بیت
  • :: پیامک

سایه:

پیش تو، جامه در برم نعره زند که بر درم
آمدمت که بنگرم گریه نمی دهد امان

سعدی:
آمدمت که بنگرم باز نظر به خود کنم
سیر نمی‌شود نظر بس که لطیف منظری

معلومه دیگه؛ سایه لطیف‌تره.

# سایه

# سعدی

  • ۲ نظر
  • پنجشنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۱
  • :: بیت

«عشق»
خواهرِ من
است
؛
«درد»
هم
برادرم
...

# قاب در قاب

# قیصر

  • ۰ نظر
  • يكشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۹
  • :: بیت

آن به که نظر باشد و گفتار نباشد
تا مدعی اندر پس دیوار نباشد

آن بر سر گنج است که چون نقطه به کنجی
بنشیند و سرگشته چو پرگار نباشد

ماه‌ت نتوان خواند بدین صورت و گفتار
مه را لب و دندانِ شکربار نباشد

وان سرو که گویند به بالای تو باشد
هرگز به چنین قامت و رفتار نباشد

مردم همه دانند که در نامه‌ی سعدی
مُشکی‌ست که در کلبه‌ی عطار نباشد

جان در سر کار تو کند سعدی و غم نیست
کان یار نباشد که وفادار نباشد

# سعدی

  • ۰ نظر
  • دوشنبه ۶ آبان ۱۳۹۸
  • :: بیت

و
به یاد آور
بنده ما را
آن هنگام که عرضه داشت:

«خداوندگار خدایا؛
تو را
دوست می‌دارم»

و ندا دادیم:

«ما
بیش‌تر
...»

پ.ن:

+ إِنَّ فَضْلَهُ کانَ عَلَیْکَ کَبِیراً
++ پیر دردی‌کش ما گر چه ندارد زر و زور / خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد.

# توکل

  • :: بیت
  • :: ذکر

پ.ن:
تصویر از کتاب شریف تشنه‌لبان

# حافظ

# هیأت

  • ۲ نظر
  • دوشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۸
  • :: بیت

اما
اعجاز ما همین است:
ما عشق را به مدرسه بردیم
درامتداد راهرویی کوتاه
در آن کتابخانه‌ی کوچک
تا باز این کتاب قدیمی را
که از کتابخانه امانت گرفته‌ایم
-یعنی همین کتاب اشارات را-
با هم یکی دو لحظه بخوانیم

ما بی صدا مطالعه می‌کردیم
اما کتاب را که ورق می‌زدیم
تنها
گاهی به هم نگاهی ...
ناگاه
انگشت‌های «هیس!»
ما را
ز هر طرف نشانه گرفتند
انگار
غوغای چشم‌های من و تو
سکوت را
در آن کتابخانه رعایت نکرده بود!

# قیصر

# پسردایی

# پنجشنبه‌ها

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۸
  • :: بیت


تو -کافر دل-

نمی‌بندی

نقاب زلف

و

می‌ترسم

.

# بی‌برچسب

# حافظ

  • ۰ نظر
  • سه شنبه ۵ شهریور ۱۳۹۸
  • :: بیت
  • :: پریشان

ماه‌م
این هفته
برون رفت
و
به چشمم سالی‌ست

حالِ هجران
تو چه دانی -خداییش-
که
چه مشکل حالی‌ست

ای که انگشت‌نمایی -به کَرَم- در همه شهر

وه!
که در کار غریبان
عجبت اهمالی‌ست

مژده دادند
که
بر ما
گذری خواهی کرد

نیت خیر مگردان -لطفاً-
که
مبارک فالی‌ست

# حافظ

  • ۱ نظر
  • شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۷
  • :: بیت

آن‌که
دستورِ زبانِ عشق
را
بی‌گزاره
در
نهادِ ما
نهاد
خوب می‌دانست
تیغِ تیز
را
در
کفِ مستی
نمی‌بایست
داد
.
.
.

# قیصر

  • :: بیت
  • :: پریشان

 می‌شود ذره ذره آب شوی، می‌شود ساده ساده فوت کنی
می‌شود حال ساده‌ای باشی، بعد هم ماضی بعید شوی

می‌شود انتخاب او باشی، به تماشای آب‌های سپید
به فلک بر شوی به‌یکباره، به شهادت رسی، شهید شوی

امید مهدی‌نژاد


پ.ن:
اول ربیع‌الاول ۱۴۴۰ است؛ نه سالگی صاد.
شرعی که حساب کنی، دخترمان بالغ شده. وقت عمل به تکلیف است.

# شهید

# صاد

  • :: بیت

گاهی به ضرب زور زرداران، گاهی به لطف کید مکاران
چرخ مراد دهر می‌گردد، آسان به دلخواه شکمخواران

تمثیل سنگ و پای لنگ است این، حاشا مکن، میدان جنگ است این
زینسان که روزاروز آغشته‌ست با خونِ دلْ نان گرفتاران

بالا و پایین، شهر را بنگر، الاکلنگ دهر را بنگر
زانسو گرانباران و پرواران، زینسو گرفتاران و بیکاران

زانسو بلند قامت ابراج، با غرفه‌ها چون حجلهٔ حوران
زینسو خراب‌آباد بسیاران، با کومه‌ها چون دخمهٔ ماران

گفتی برابر بودن از ما نیست، باشد، برابر نه، برادر هم؟
آیا کجا ماندند عیاران، آیا کجا رفتند غمخواران؟

بار از درخت دیگران چیدن، نان از گلوی دوست دزدیدن
کو رسم، کو آثار، کو هنجار؟ تا کی به رسم نابهنجاران؟

تقسیم نان و عشق و گل پس کو؟ افسانه بود آیا؟ حکایت بود؟
یا حرفی از فرط شکم‌سیری، محض فسون ساده‌انگاران؟

دیگر کسی اینجا نمی‌آید، شیخی، رئیسی، دکتری، چیزی
در دخمه می‌مانیم و می‌پوسیم، آنسان که پوسیدند همکاران

دیگر کسی اینجا نمی‌آید، مردی سراغ ما نمی‌آید
من‌بعد هم ماییم و خون دل، ما بی‌نصیبان، ما دل‌آزاران

خیل ز خاطرها فراموشان، ما خون‌ دل ‌خواران و خاموشان
ما بار خویش ‌و غیر بر دوشان، ما نان‌ خود‌ خواران و ناچاران

این پهنهٔ مسکوت را گهگاه، سنگی به رقص موج می‌خواند
گاهی صدایی می‌وزد در گوش، از خیل بسیاران و همواران

فریادها را، ناله‌ها را هم، خاموش می‌خواهند و خرسندند
با طعنه‌های تیز بدگویان، یا ضربهٔ مهمیز غداران

تو آن پلنگ جنگل گرگی، گردن‌فراز و سربه‌زیر، اما
نان تو در انبان خرس و خوک، حق تو در حلقوم کفتاران


بادا که فریادت نگردد گم در وزوز هر روزهٔ اخبار
پژواک خشمینش درآویزد، در گوش بی‌هوش ولنگاران

سنگی سرازیرم به قعر چاه، چاهی که بی‌جان است، بی‌آب است
تق، تا صدایی خیزد از اعماق در گوش سنگین جهانداران

سنگی سرازیرم به قعر چاه، شاید صدایی بر شود تا ماه
ای قاصد روزان ابری، آه! ای داروگ، کی می‌رسد باران

امید مهدی‌نژاد

# رهبر

# فرهنگ

  • ۱ نظر
  • سه شنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۷
  • :: بیت
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون