غم نیست
دوشنبه ۶ آبان ۱۳۹۸
آن به که نظر باشد و گفتار نباشد
تا مدعی اندر پس دیوار نباشد
آن بر سر گنج است که چون نقطه به کنجی
بنشیند و سرگشته چو پرگار نباشد
ماهت نتوان خواند بدین صورت و گفتار
مه را لب و دندانِ شکربار نباشد
وان سرو که گویند به بالای تو باشد
هرگز به چنین قامت و رفتار نباشد
مردم همه دانند که در نامهی سعدی
مُشکیست که در کلبهی عطار نباشد
جان در سر کار تو کند سعدی و غم نیست
کان یار نباشد که وفادار نباشد