- ۰ نظر
- دوشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۸
آدم که آزار ندارد خودش را آزار بدهد.
حسین لشکری، منیژه لشکری را وقتی هفده ساله بوده عقد کرده و برده سر خانه زندگیاش، یک هفته قبل از شروع جنگ غیبش زده و هجده سال بعد، درب و داغان، آمده خانه. ده سال بوده و یک شب -بیخبر- برای همیشه رفته که رفته.
گلستان جعفریان هم برداشته با وسواس و دقت همهی لحظات خوشی و ناخوشی این زندگی را روایت کرده.
چه انتظاری دارید؟
آدم که آزار ندارد این همه آزار را خودش به اختیار خودش بخواند و گریه کند؟ دارد؟
بعد از مدتها دوباره کتابی کاغذی وسوسهام کرد که دو سه شب در خانه لابلای شلوغبازی بچهها و چشمغرّههای مادر بچهها، غرق ماجراهای سفری شجاعانه و روایتی منصفانه از خوارج قرن بیست و یکم بشوم.
یورگن تودنهوفر که بعد از خواندن سفرنامهاش به عراق سوریهی تحت حکومت داعش حتماً تحسینش خواهید کرد، از مؤمنان مسیحی آخرالزمانی است که جلوتر از هر مسلمانی به دفاع از قرآن و رسول اکرم (ص) برخاسته و هزینههای این حقگویی و حقجویی را نیز پرداخته است. برای آشنایی با این مرد آلمانیِ مصمم و منصف حتماً My Journey into the Heart of Terror: Ten Days in the Islamic State را بخوانید.
دو ترجمه به فارسی از این کناب موجود است که نسخهای که من خواندم در سیصد صفحه کاری از انتشارات مهراندیش و با ترجمهی آقای رحمان افشاری بود. مترجمی وسواسی که پاورقیهایش نقش مهمی در تفهیم مطالب کتاب دارد.
رومیها مشرک بودند. خدایان متعددی را میپرستیدند و اداره امورشان را نه وحی، که عقل انسانی بر عهده داشت. تاریخ را همین طور تفسیر میکردند که هست و آغاز و پایانی برای آن قایل نبودند. مرگ را نیستی انسان میدانستند و این باورها را از یونانیها به ارث برده بودند. امپراطوری روم در سراشیبی بود که مسیح ظهور کرد. رومیها دیناش را نپذیرفتند چون تعالیم او در تقابل جدی با جهانبینی آنها بود. حدوداً بعد از ۴۰۰ سال تبلیغ آرام آرام مسیحیت روم را تسخیر کرد و امپراطوریاش را ساقط. مهمترین تقابل مسیحیت با روم و یونان، اعتقاد به یگانگی خدا، آخرت و زندگی بعد از مرگ بود.
مسیح بنده خدا بود اما عدهای از پیروانش او را خدا نامیدند و عدهای پسر خدا و این آغاز انحراف در مسیحیت بود. اختلاف باعث قدرت گرفتن دوباره رومیان شد، مردم هم کم کم از تعلیمات مسیح دور شدند و دنیا مورد اهتمام جدی شان شد. دین مسیح که پلی بود بین زمین و آسمان، با تفسیرهای انسان محور راهی شد برای کسب منافع بیشتر، هم برای مردم و هم برای روحانیت کلیسا. یعنی آسمان و آسمانیها هم زمینی شدند.
چون اخیراً چند نفر از دوستان پرسیدند به نظرم آمد که همینجا پاسخ بدهم:
به روزترین و درستترین کتابی که توصیه میکنم قبل از تشریف بردن به جلسهی خواستگاری حتماً خودتان و والدهی مکرمهتان مطالعه کنید «نیمهی دیگرم» مجموع مباحث «حجتالاسلام محسن عباسی ولدی» در برنامهی «پرسمان خانوادهی رادیو معارف» است که انتشارات جامعهالزهراء (س) منتشر کرده است.
با این که کتاب در چهار جلد منتشر شده، اما خواندن همهی آن بیش از سه ساعت وقت نمیگیرد.
به نظرم خواندن این کتاب برای همهی رفقا وقتی که از دبیرستان فارغالتحصیل میشوند مفید باشد. حتی اگر فعلاً قرار نیست اقدام عملی در این زمینه داشته باشید.
این کتاب را میتوانید از «پاتوق کتاب فردا» اینترنتی بخرید.
از نمایشگاه کتاب پارسال خریده بودم و آن روزی که قصد کردم بخوانم فهمیدم که صفحهبندی کتاب مشکل جدی دارد و مثلاً از ۸۵ تا ۱۱۲ را سه بار دارد و به همین تناسب بخشهایی را ندارد. منتظر فرصت بودم که بروم و عوضش کنم که نشد تا ماه رمضان امسال که مهدی الف زحمتش را کشید و بالاخره دیشب و امشب -با دو سال تأخیر- در دو نشست دو ساعته -همزمان با تماشای تلویزیون و بازی بچهها و ...- تمامش کردم.
کتاب بامزه و کمعمقی است و البته خواندنش برای آشنایی با کلیات موضوع افغانستان ضروری است. نقد خوبی استاد محمدکاظم کاظمی دربارهی این کتاب نوشته که به نظرم بعد از خواندن کتاب حتماً ببینید.
هدیهی تولد بچهها کتاب گرفتیم و لباس.
لباس را مجبوریم که بالاخره برای بچهها بخریم. اما وقتی کادوپیچ میشود بازدهیاش بالا
میرود!
در مورد هدایای دیگر؛ محاسبه کردهام با اینکه این دو تا
بچه روی هم رفته نصف هر یک از بچههای اقوام و دوستان اسباببازی دارند؛
اما خوشبینانه تا قبل از ورود به مدرسه هم وقت نمیکنند با همینها درست
و حسابی بازی کنند! در حقیقت اسباببازیِ زیاد قرار است جای خالی همبازی
را پر کند -که نمیکند-. بهترین اسباببازی آن چیزی است که نمیشود خرید
(یعنی خواهر و برادر و دوست و پدر و مادر) یا آن چیزی است که به عنوان
اسباب بازی نمیخرید (مثل بشقاب و قابلمه و سبد و کمد و ...)
پس با سه
ساعت پیاده روی در بخش کودک و نوجوان نمایشگاه کتاب برای بچهها کتابهای
خوبی خریدم که هیچ چیز دیگری نمیتواند جای آن را پر کند. کتابهای رنگی پر از شعرها و نقاشیهای کودکانه. کتابهای کوچک اما پر تعداد و متنوع که هر کدام یک ماجرای مستقل را روایت میکند و از هر کدام میتوان بینهایت روایت متفاوت برای بچهها تعریف کرد. کاری که خیلی دوست دارم و دوقلوها هم استقبال میکنند. هر چند که ممکن است این هدیه چشم خالهقزیها را پر نکند -که نکند-.
پ.ن:
در مورد خرید کتاب کودک ملاحظات زیادی داشتم و وسواس فراوانی به خرج دادم که شرح آن در این مختصر نمیگنجد.
تو:
هنوز حلاوت خواندن «نیمهی دیگرم» از زیر زبانم بیرون نرفته است... که حالا باید «من دیگر ما» را بخوانم!
این یکی پنج جلد است. یکی از قبلی بیشتر.
فکر کنم کار مهمتری در پی داریم...
پ.ن:
به خودش نگفتم. اما عین بچهها ذوق کردم.
علم مدرن منجر به افسونزدایی از عالم شدهاست. افسونزدایی به این معنی که دیگر نیروهای ماوراءالطبیعی در درک ما از دنیای پیرامونمان و پیشبینی رفتار آن نقش ندارد...
کسانی که از ماهیت افسونزداییشدهای که علوم طبیعی برای دنیا تدارک دیده، ناامید شدهاند و از طرفی نمیخواهند به دین سنتی برگردند، مجبورند در پی دنیاهای بازافسونشده در جاهای دیگر باشند...
ما در دراز مدت نمیتوانیم بدون اسطوره زندگی کنیم و وقتی گرایش و کوچ مستمر مردم را به قلمروهایی میبینیم که جادویی دوباره در آنها کشف شدهاست، متوجه میشویم که چهقدر گرسنهی اسطوره شدهایم و چهقدر آن را کم داشتهایم.ص ۱۱۱
پ.ن:
- هری پاتر، وارکرافت، کلش او کلن و از این دست بسیار.
- در بیست و دومین سالروز شهادت سیدمرتضی آوینی مرور این کتاب استثنایی از دریفوس را پیشنهاد میکنم.
از دیروز عصر مجموعه جدید برنامه سایه روشن از رادیو معارف پخش میشود. با آقای احمد قدیری دوازده جلسه دربارهی تکنیکهای عملیات روانی در حوزه رسانه و خبر گفتگو کردهایم که تقریباً شامل تمامی مباحث کتاب ایشان میشود.
اگر شما هم دوستی را میشناسید که زیادی به رسانهها اعتماد دارد و چیزی از مغالطات رسانهای نمیداند این برنامه را به او معرفی کنید.
رادیو معارف [در تهران] روی موج اف ام ردیف ۹۶ مگاهرتز. از شنبه تا پنجشنبه ساعت ۱۷:۰۰ تا ۱۷:۳۰
شازده کوچولو گفت: سلام!
مغازهدار گفت: سلام.
این بابا فروشندهى قرصهاى ضد تشنگى بود. خریدار هفتهاى یک قرص مىانداخت بالا و دیگر تشنگى بى تشنگى.
شازده کوچولو پرسید: اینها را مىفروشى که چى؟
مغازهدار گفت: باعث صرفهجویى کُلّى وقت است. کارشناسهاى خبره نشستهاند دقیقاً حساب کردهاند که با خوردن این قرصها هفتهاى پنجاه و سه دقیقه وقت صرفهجویى مىشود.
- خب، آن وقت آن پنجاه و سه دقیقه را چه کار مىکنند؟
ـ هر چى دلشان خواست...
شازده کوچولو تو دلش گفت: «من اگر پنجاه و سه دقیقه وقتِ زیادى داشته باشم خوشخوشک به طرفِ یک چشمه مىروم...»
یکی از روزهای خاطرهانگیز پاییز ۱۳۷۸، همان روزهایی که حال و هوای معنوی «سیدمحمدرضا» مرا شیفتهی خود ساخته و برادری عمیقی میانمان پا گرفتهبود، کار عجیب و بیمقدمهای کرد که اثرش تا سالها با من بود: برایم کتاب شعری هدیه آورد که در ابتدای آن با خطی خوش و نثری شکسته بسته، از همان احساسات معنوی با چاشنی مهربانی و دوستی گفته بود و خواندن اشعار آن کتاب را توصیه کردهبود.
«سیدمحمدرضا» از علاقهی من به ادبیات خبر داشت و در عین حال با هدیهای که گرفته بود بیاطلاعی خود را از عالم شعر و شاعری به رخ میکشید. کتابی حجیم از شاعری گمنام با اشعاری بیمعنا و بدقافیه که بعدها منبع برخی از اشعارش را در کلیات شهریار پیدا کردم! حتی به خاطر دارم که در حضور «سیدمحمدرضا» از وزن و قافیهی برخی اشعار کتاب انتقاد کردم و او با ناباوری معصومانهای نگاهم میکرد. با این وجود کتاب «درون و برون» بخاطر همان تقدیمنامهی خوش خط و شکسته بسته از جملهی معدود کتابهایی بود که در سالهای یزد با من بود و هر از گاهی نه به خاطر خواندن اشعار سست و مهملش، بلکه برای دیدن خط دوست مهربانم آن را میگشودم.
*
«رضا» -یکی از رفقای مکانیکی همخانهایهای ما- که بچهتهران بود و بچهبازاری و سیگار کشیدنش را از ما مخفی میکرد و با بیانگیزگی روزهای دانشگاه را سپری میکرد، گاهی شبهای امتحان خانهی ما پیدایش میشد و بیشتر از آنکه با جزوههای «سیدعلی» و «هادی» دمخور باشد، به کتابخانهی شعر من سرک میکشید. یکی از همان شبها شیفتهی هدیهی «سیدمحمدرضا» شد و امانت برد که برد. دقیقاً به خاطر دارم که هنگام جدایی از کتاب احساس دوگانهای داشتم. از طرفی خوشحال بودم که دارم از دست این اضافهبار بی فایده خلاص میشوم و از سویی ناراحت بودم که گوشهای از خاطرات خوش سالهای دبیرستانم در ناکجاآبادی گم میشود.
*
امروز یک پناهنده ایرانی داعشی در سیدنی مردمی را به گروگان گرفته و خودش را به کشتن داده است. چه ربطی داشت؟
منطقی است که هارون مونس داعشی که -رسانههای جریان اصلی- قتل و تجاوز و جنایتهای دیگری را هم به او نسبت میدهند، همان محمدحسن منطقی، شاعر مهملباف کتاب هدیهی «سیدمحمدرضا»، باشد؟
چه دنیای دیوانهای!