آسمان به زمین الصاق شد
رومیها مشرک بودند. خدایان متعددی را میپرستیدند و اداره امورشان را نه وحی، که عقل انسانی بر عهده داشت. تاریخ را همین طور تفسیر میکردند که هست و آغاز و پایانی برای آن قایل نبودند. مرگ را نیستی انسان میدانستند و این باورها را از یونانیها به ارث برده بودند. امپراطوری روم در سراشیبی بود که مسیح ظهور کرد. رومیها دیناش را نپذیرفتند چون تعالیم او در تقابل جدی با جهانبینی آنها بود. حدوداً بعد از ۴۰۰ سال تبلیغ آرام آرام مسیحیت روم را تسخیر کرد و امپراطوریاش را ساقط. مهمترین تقابل مسیحیت با روم و یونان، اعتقاد به یگانگی خدا، آخرت و زندگی بعد از مرگ بود.
مسیح بنده خدا بود اما عدهای از پیروانش او را خدا نامیدند و عدهای پسر خدا و این آغاز انحراف در مسیحیت بود. اختلاف باعث قدرت گرفتن دوباره رومیان شد، مردم هم کم کم از تعلیمات مسیح دور شدند و دنیا مورد اهتمام جدی شان شد. دین مسیح که پلی بود بین زمین و آسمان، با تفسیرهای انسان محور راهی شد برای کسب منافع بیشتر، هم برای مردم و هم برای روحانیت کلیسا. یعنی آسمان و آسمانیها هم زمینی شدند.
این کتاب جلد اول از یک مجموعهی پنج جلدی از دفتر نشر معارف است که برای بچههای دوم دبیرستان به عنوان تکلیف کتابخوانی تعیین کردیم. به شدت توصیه میشود.
با طراحی خوب و خوشگل
خوندنش چند سال پیش خیلی کمک کرد...
تاریخ غیر خسته کننده!