صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قیصر» ثبت شده است

«عشق»
خواهرِ من
است
؛
«درد»
هم
برادرم
...

# قاب در قاب

# قیصر

  • ۰ نظر
  • يكشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۹
  • :: بیت

اما
اعجاز ما همین است:
ما عشق را به مدرسه بردیم
درامتداد راهرویی کوتاه
در آن کتابخانه‌ی کوچک
تا باز این کتاب قدیمی را
که از کتابخانه امانت گرفته‌ایم
-یعنی همین کتاب اشارات را-
با هم یکی دو لحظه بخوانیم

ما بی صدا مطالعه می‌کردیم
اما کتاب را که ورق می‌زدیم
تنها
گاهی به هم نگاهی ...
ناگاه
انگشت‌های «هیس!»
ما را
ز هر طرف نشانه گرفتند
انگار
غوغای چشم‌های من و تو
سکوت را
در آن کتابخانه رعایت نکرده بود!

# قیصر

# پسردایی

# پنجشنبه‌ها

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۸
  • :: بیت

آن‌که
دستورِ زبانِ عشق
را
بی‌گزاره
در
نهادِ ما
نهاد
خوب می‌دانست
تیغِ تیز
را
در
کفِ مستی
نمی‌بایست
داد
.
.
.

# قیصر

  • :: بیت
  • :: پریشان

باید صبر می‌کردیم.
باید ده سال صبر می‌کردیم تا عصر یک جمعه‌ی سرد، این طور بی‌تکلف، خسته و ناهار نخورده به خانه‌ی‌مان بیایی؛ با دوقلوها بازی کنی؛ همان غذایی که در خانه داریم بخوری؛ با هم وانت بگیریم و بار ببریم و بیاریم و بستنی بخوریم و بروی.
ببین از ۸۶ تا ۹۶ چقدر راه آمده‌ایم!
.
.
اگر اعجاز قیصر همین بود که عشق را به مدرسه برده بود؛ اعجاز ما هم این بود که عشق را از مدرسه بیرون آوردیم.

# برادر

# قیصر

  • :: بداهه
  • :: پریشان

هر چند عاشقان قدیمی
از روزگار پیشین
تا حال
از درس و مدرسه
از قیل و قال
بیزار بوده‌اند
اما
اعجاز ما همین است :
«ما عشق را به مدرسه بردیم»
...

# قیصر

# مدرسه

  • :: بیت

...
با نگاهی سرشکسته، چشم‌هایی پینه بسته
خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری
...

# توکل

# قیصر

# سعدی

  • ۲ نظر
  • سه شنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۰
  • :: بیت

 به یاد قیصر عزیز که درگذشتِ او آرزوهایی را خاک کرد...

# قیصر

  • ۰ نظر
  • يكشنبه ۸ آبان ۱۳۹۰
  • :: بیت

«...
بله، داشتیم می‌گفتیم چرا این مجله را منتشر کردیم. اما اصلاً این چه سؤالی است؟ جواب آن مثل روز روشن است. آن‌قدر روشن که باید سؤال را برعکس کنیم و بپرسیم:
«چرا تا حالا این مجله را منتشر نکردیم؟»
چون اگر کسی دوستی بسیار صمیمی داشته باشد که سال‌هاست از او جدا شده و او را ندیده است و ناگهان پس از سال‌ها دوری، یک روز در را باز کند و او را روبروی خود ببیند که از سفر برگشته و یک بغل هدیه برای او آورده است؛ آیا تا این دوست را می بیند، فوری از او می پرسد که چرا آمدی؟
نه، هرگز! بلکه تا او را می‌بیند ذوق زده می‌شود، او را در آغوش می‌گیرد و می‌گوید:
«تا حالا کجا بودی؟ چرا این‌قدر دیر آمدی؟»

...»

قیصر امین‌پور
سروش نوجوان.شماره اول.سال1367

# قیصر

# دوست

  • :: روایت امروز
  • :: کتاب

چرا همیشه همین است آسمان و زمین؟
زمان هماره همان و زمین همیشه همین؟

اگرچه پرسش بی پاسخی‌ست، می‌پرسم:
چرا همیشه چنان و چرا همیشه چنین؟

...

# قیصر

  • ۱ نظر
  • يكشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۰
  • :: بیت

شیرین من!
برای غزل
شور و حال کو؟

# دبلیو

# قیصر

  • :: بیت
  • :: پریشان
تو: خواهم [خواستم] که با تو درد دل کنم  /  گریه‌ام ولی امان نمی‌دهد...
من: وسعتی به قدر جای ما دو تن /  گر زمین دهد، زمان نمی‌دهد...
تو: جز تو هیچ میزبان مهربان / نان و گل به میهمان نمی‌دهد...

با صدای شاعر بشنوید



* شاعر -رحمه‌الله‌علیه- سال‌ها پیش این غزل را برای دوستی گفته است که امروز لایق لعنت‌الله‌علیه است. ما را به شاعر و دوستش کاری نیست. شعر را عشق است.

# قیصر

# برادر

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۹ تیر ۱۳۹۰
  • :: بیت
  • :: پیامک
  • :: بشنو
چرا تا شکفتم
چرا تا تو را داغ بودم،
نگفتم

چرا بی هوا سرد شد باد؟
چرا از دهن
حرفهای من
افتاد؟

# قیصر

  • :: بیت

لحظه ی چشم واکردن من
از نخستین نفسگریه
در دومین صبح اردیبهشت سی و هشت
تا سی و هشت اردیبهشت پیاپی
پیاپی!
عین یک چشم بر هم زدن بود!
لحظه ی دیگر اما
تا کجا باد؟
تا کی؟

# قیصر

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۲ ارديبهشت ۱۳۸۹
  • :: بیت

بفرمایید فروردین شود اسفند‌های ما
نه بر لب، بلکه در دل گل کند لبخند‌های ما

بفرمایید هر چیزی همان باشد که می‌خواهد
همان، یعنی نه مانند من و مانندهای ما

بفرمایید تا این بی‌چراتر کار عالم؛ عشق
رها باشد از این چون و چرا و چندهای ما

...
(حضرت قیصر)

# قیصر

  • ۰ نظر
  • يكشنبه ۱ فروردين ۱۳۸۹
  • :: بیت
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون