حرفهای خودمانی
شنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۰
«...
بله، داشتیم میگفتیم چرا این مجله را منتشر کردیم. اما اصلاً این چه سؤالی است؟ جواب آن مثل روز روشن است. آنقدر روشن که باید سؤال را برعکس کنیم و بپرسیم:
«چرا تا حالا این مجله را منتشر نکردیم؟»
چون اگر کسی دوستی بسیار صمیمی داشته باشد که سالهاست از او جدا شده و او را ندیده است و ناگهان پس از سالها دوری، یک روز در را باز کند و او را روبروی خود ببیند که از سفر برگشته و یک بغل هدیه برای او آورده است؛ آیا تا این دوست را می بیند، فوری از او می پرسد که چرا آمدی؟
نه، هرگز! بلکه تا او را میبیند ذوق زده میشود، او را در آغوش میگیرد و میگوید:
«تا حالا کجا بودی؟ چرا اینقدر دیر آمدی؟»
...»
قیصر امینپور
سروش نوجوان.شماره اول.سال1367