کاپشن خاکی
جمعه ۱۳ بهمن ۱۳۹۶
باید صبر میکردیم.
باید ده سال صبر میکردیم تا عصر یک جمعهی سرد، این طور بیتکلف، خسته و ناهار نخورده به خانهیمان بیایی؛ با دوقلوها بازی کنی؛ همان غذایی که در خانه داریم بخوری؛ با هم وانت بگیریم و بار ببریم و بیاریم و بستنی بخوریم و بروی.
ببین از ۸۶ تا ۹۶ چقدر راه آمدهایم!
.
.
اگر اعجاز قیصر همین بود که عشق را به مدرسه برده بود؛ اعجاز ما هم این بود که عشق را از مدرسه بیرون آوردیم.