تو: سلام. برای چند کودک بدسرپرست و بیسرپرست چه کارهای فرهنگی میشود کرد؟
من: سلام. خب باید سرپرست خوب براشون پیدا کنی: معلم خوب، دوست خوب، مدرسهی خوب!
# تربیت
- ۰ نظر
- پنجشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۲
تو: سلام. برای چند کودک بدسرپرست و بیسرپرست چه کارهای فرهنگی میشود کرد؟
من: سلام. خب باید سرپرست خوب براشون پیدا کنی: معلم خوب، دوست خوب، مدرسهی خوب!
فرض کنید امکان برقراری ارتباط با روح ملکوتی شهید بزرگوار سید مرتضی آوینی برایمان میسر شده است و ایشان بیست سال بعد از شهادتشان میتوانند به ما در زمینههای تخصصیشان مشورت بدهند.
از آنجایی که در زمان حیات ظاهری ایشان بسیاری از نوآوریهای تکنولوژیک مثل رایانه، اینترنت، بازیهای رایانهای و تلفن همراه وجود نداشته لذا کلام صریحی از او دربارهی چند و چون این فنآوریهای غربی و نسبت آنها با انسان در دست نیست. پس خواهش میکنم سوالات خود را در حوزهی فنآوریهای نوین رسانهای و تأثیر آن بر انسان و تربیت و ... در نظرهای همین یادداشت مرقوم بفرمایید.
ان شاء الله بعد از دریافت پاسخها از شهید آوینی، نتیجه به اطلاع افراد مشارکت کننده خواهد رسید.
با تشکر
سایه روشن
بررسی آسیبهای اجتماعی و روانی
بازیهای رایانهای، گیمنت، اینترنت و کافینت ها
از امروز
شنبه تا پنجشنبه
ساعت پنج عصر
رادیو معارف
FM 96
* رنگ آبی و زرد بیش ترین توجه نوزادان را جلب میکند.
* نوزادان دایره را بیشتر از مربع دوست دارند.
حالا بیش از صد و ده روز زندگی کردهاید و امشب برای اولین بار من شما را به حمام بردم.
تجربهی قابل وصفی نیست. هر چند که میتوان از نگاه آموزشی مراحل آن را شرح داد:
توی حمام، روی زمین مینشینی. دوش دستی را تنظیم میکنی تا آب کاملاً ولرم باشد. لباسهای کودک را در میآوری و روی پاهایت میگذاری. شستشو را از پایین به بالا انجام میدهی. اول روی پاها و بدن کودک آب میریزی و بعد با دست کف صابون را روی بدن میمالی. (میشود از لیف نرم مخصوص کودک استفاده کرد) بعد کودک را به پشت می گردانی و همان مراحل را تکرار می کنی. دقت میکنی که تا آخرین مرحله سر کودک خیس نشود. هنگام شستشوی سر هم از پشت آب میریزی و دقت می کنی که جریان مستقیم آب به هیچ وجه به طرف صورت گرفته نشود. ترجیحاً دو بار با شامپوی مخصوص موها و سر کودک را میشویی و آب میکشی. در نهایت کودک را در حولهی حمام میپیچی و بیرون میدهی تا باقی مراحل در خشکی انجام شود!
چند نکته:
- برای کم کردن احتمال لیز خوردن کودک، میتوانید پارچه ای روی پای خود بیاندازید و مراحل بالا را انجام دهید.
- در تمام مدتِ شستشو دمای آب باید تنظیم باشد تا کودک احساس سرما نکند.
- معمولا بعد از حمام نوزاد احساس گرسنگی می کند. یک شیشه شیر آماده داشته باشید.
- بچه ها با هم فرق میکنند. یکی از آببازی خوشش میاید و دیگری ناراحت میشود. میتوانید از موقعیت مناسب صوتی حمام استفاده کنید و با آواز خواندن توجه کودک را به خودتان جلب کنید.
جلال در مدرسه شاپور تجریش که درس میداد، در یکی دو تا از کلاسهایش گویا چند نفر سمپات حزب توده بودند و بحث میشود و حرف به بحثهای سیاسی و حزبی میکشد و آنها یک چیزی میگویند و جلال هم جواب میدهد و خلاصه دست به یقه میشوند و کار به کتککاری میکشد و بالاخره از کلاس میروند توی حیاط و شروع میکنند همدیگر را زدن.
ناظم و دفتردار میریزند که اینها را از هم سوا کنند و به شاگردها تشر میزنند که پدرتان را درمیآوریم و بیرونتان میکنیم. یعنی چه که توی روی معلمتان ایستادهاید؟
جلال بلافاصله توی روی آنها میایستد که به شما چه ربطی دارد؟ شاگردان خودم هستند میخواهم با آنها دعوا کنم. شما چه کارهاید که دخالت میکنید؟ یکی زدهام، یکی خوردهام.
بعد هم شاگردانش را بغل میکند، میبوسد و میگوید: «تمام شد! بفرمایید سر کلاس».
به نقل از حسین دانایی، خواهرزاده جلال
امروز آخرین جلسهی کلاسهای من در پایگاه فرهنگی تابستان مسجد برگزار شد.
بیش از سی جلسه با حدود بیست نفر پسربچهی سیزده تا شانزده ساله کتاب خواندیم، دربارهی رسانهها حرف زدیم، عکس دیدیم و بازی کردیم. اما در خوشبینانهترین حالت حدود بیست درصد از چیزهایی که گفتهام برایشان مفید بوده و توانستهاند یاد بگیرند. حالا باید خوشحال باشم یا ناراحت؟ دو ماه در گرمترین ساعتهای روز، حتی ماه رمضان، در محیط نامناسب، گرم و خفه تلاش کردیم تا بچههای این محل چیزی یاد بگیرند که در هیچ مدرسهای یاد نمیدهند. سعی کردیم گروهی از مربیان و بچهها را سامان بدهیم که حداقل به مدت سه سال با هم در ارتباط باشند و با هم رشد کنند. سعی کردیم کار متفاوتی انجام بدهیم. سعی کردیم با کمترین امکانات بهترین خدمات را ارایه بدهیم. هنوز شاید برای قضاوت خیلی زود باشد.
خودم اما میدانم آنچنان که باید تلاش نکردهام و نباید انتظار نتیجهی فوقالعادهای داشته باشم. میتوانستم خودمانیتر باشم؛ میتوانستم ذهنم را از کلیشههای مدرسهای خالی کنم و نشاط بیشتری در کلاس داشته باشم؛ میتوانستم قبل از هر جلسه بیشتر فکر و مطالعه کنم؛ میتوانستم اما نکردم؛ اما نشد.
*
گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد.
حالا دو ماهه شدهاید.
به مدد تکنولوژی پدرها و مادرها ماهها قبل از تولد نوزادشان میدانند که خدا به آن ها دختر داده یا پسر و از قد و وزن و ضربان قلب و خیلی دیگر از پارامترهای حیاتی نوزاد قبل از تولد خبر دارند. شاید تنها معمایی که تکنولوژی حل نکرده و به این راحتیها هم نمیتواند حل کند پاسخ دادن به سؤال «بچهم چه شکلیه» باشد. بخصوص اینکه چهرهی نوزاد در ماههای اول تولد به سرعت و شدت تغییر می کند. درست مثل غنچه ای که کم کم باز میشود و بعد از چند ماه تازه معلوم میشود که این گل چه شکلیست.
شما دو تا خیلی به هم بیربطید. حتی به پدر و مادرتان هم بیربط به نظر میرسید و کوشش تمام زنهای فامیل برای اینکه بفهمند کجای شما به کی رفتهاست به نتایج قابل اعتنایی نرسیده است.
اما من خوشحالم که شما آنچنان شکل مستقلی دارید که شبیه هیچ کس دیگری نیست و میتوانید غیر از ما باشید و بهتر از ما انشاءالله.
*
کاش اینقدر که در صورت شما اندیشه میکنند، به سیرتتان هم رسیدگی کنند.
دعوت شدهام به طبقه دهم یک ساختمان خاص که قبلاً در طبقات دیگران آن سرک کشیدهام. مرتفعترین مکانیست که تا به حال با کسی جلسه داشتهام.
چند مهندس جوان در پی انجام موازیترین کار فرهنگی کشور هستند و باید متقاعدشان کنم که کمی بهینه باشند. اهدافشان مبهم است؛ ابزارها نامعلوم؛ اختیارات نامشخص؛ وظایف گنگ.
از تعریف «کار فرهنگی» و «کار تربیتی» شروع میکنم و فرق «نهاد فرهنگی» با «نهاد تربیتی» را توضیح میدهم که اولی مخاطب عام دارد و دومی مخاطب خاص و اولی یک طرفه است و دیگری دوطرفه. راجع به تفاوتهای کارکرد «رسانه» و «مدرسه» حرف میزنم و سعی میکنم برایشان جا بیاندازم که از هر ابزار فرهنگی انتظارات مشخصی داشته باشند و همواره به شیوه سنجش عملکردشان اهمیت بدهند.
توصیه میکنم که به جای تأسیس، به فکر تولید و توزیع و تبلیغ باشند و از حداکثر امکانات موجود در مجموعه مافوقشان بهره ببرند.
متأسفانه در این مقام غیر از نصیحت کردن کار دیگری برای جلوگیری از اتلاف بیتالمال از دستم بر نمیآید.
...
به آن قول معروف: «سیاست زاییده ی فرهنگ است. هیچ فرزندی نمی تواند مادر خود را بزاید.» پس بکوشید در کار فرهنگی (تولید، توزیع، تبلیغ) تا فرومایگان داعیه دار سروری نشوند.
...
آدم ناشی خودش را در معرکه ی امداد و نجات نمی اندازد الا به دو شرط: اطمینان از عدم ضعف شخصی و شخصیتی و اطمینان از وجود همکاران مجرب که او را در حین عملیات بیاموزند و نگه دارند.
...
آن بدیهی ترین اصول تربیتی که گذر زمان و گردش ایام رایگان به مربی می آموزند، جوان باید عرق بریزد و رنج ببرد تا بیاموزد و به کار بندد.
...
هر مربی نسخه ی خودش را برای متربی می پیچد و این سرآغاز سقوط است. «خدایی» را جانشین «پیامبری» و «پدری» را جایگزین «برادری» نکن.
...
شصت دقیقه فرصت دارم در سکوت، بدون اینکه کسی تعجب کند، بدون اینکه کسی ناراحت شود، و حتی بدون اینکه کسی متوجه شود، نگاهشان کنم.
نگاهم را روی تکتکشان متوقف میکنم؛ تصاویرشان از سال اول را و امسال را توی ذهنم جستجو میکنم؛ تصورم را از هر کدامشان نهایی میکنم؛ زیرش خط میکشم و به خاطر میسپارم.
*
شاید حضور در جلسهی امتحان برای خیلی از معلمها کار ملال آوری باشد، اما آموختهام که ترکیبِ مبارکِ «حضور» و «سکوت» بسیار مغتنم است.