# دوست
# قصه
# تربیت
- ۰ نظر
- يكشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۱
تقریباً همهی حیوانات مزرعه از پدران خود داستان «جوجه اردک زشت» را شنیده بودند.
شاید به همین دلیل بود که کسی از دیدن جوجهای بدقواره در صف جوجههای تازه متولدشدهی اردکخانم تعجب نکرد. حتی شنیده شد که چند تا از گوسفندها در گوش هم پچ پچ میکنند:
«بع بع؛ یه داستان تکراری. دوباره یه جوجهی قو با جوجه اردکها قاطی شده. حتماً چون خیلی بیریخته بقیه تحویلش نمیگیرن و بعد از یه مدت سرخورده و افسرده میشه. اما آخر داستان همه میفهمن که این جوجهی زشت از همهشون بهتر و قشنگتره. بــــع»
*
+ پایان اول: نظر گوسفندها درست بود. تاریخ تکرار شد و جوجه اردک زشت تبدیل به قویی زیبا شد.
+ پایان دوم: جوجه اردک زشت یک جوجه کلاغ بود. او هیچوقت شناکردن یاد نگرفت و روز به روز بیریختتر شد.
+ پایان سوم: جوجه اردک زشت فقط یک جوجه اردک زشت بود.
----- پایان سوم الف: او بدون توجه به تمسخر دیگران به بزرگ شدن و اردک بودن خودش ادامه داد.
----- پایان سوم ب: فشار روانی روی جوجه اردک زشت او را به پوچی رساند و آخرش معتاد شد.
----- پایان سوم ج: او تمام عمر چند ماههی خود را صرف تأمین هزینههای جراحی زیبایی و غیره کرد. اما چه فایده؟
+ پایان چهارم: بخشی از نظر گوسفندها درست بود. جوجه اردک زشت در واقع یک جوجهی قو بود. اما فقط همینقدر از تاریخ تکرار شد و زندگی جوجه کوچولو به پایان سوم ب یا ج ختم شد.
خوب است وقتی آدم در جایگاه یک بزرگتر، یک مشاور یا یک راهنما قرار میگیرد، یادش باشد که خودش هم یک زمانی کوچک بوده.
...
در حضور درختان این پارک، من کوچکتر از آن هستم که حرفی برای گفتن داشته باشم. البته از این دکل فلزی که بالایش نورافکن کار گذاشتهاند بزرگترم.
آن موقعها که ما بچه بودیم و توی چمنهای این بوستان کوچک میدویدیم و بزرگ میشدیم این درختان «بزرگ» بودند و از بالا به ما نگاه میکردند. هنوز هم بزرگند. پس بدون تعارف من امروز کوچکتر از آن هستم که...
تولید محتوای رسانهای با استفاده از اطلاعات شخصی یا دربارهی حریم خصوصی ممنوع است مگر به حکم قانون یا اخذ رضایت صریح و پیشین از آنها.
تبصره ۱. اطلاعات شخصی شامل شماره ملی، نشانی و کد پستی، محل سکونت و کار، اطلاعات مالی و بانکی، شماره تماس، اسرار خانوادگی، وضعیت جسمی و روانی غیرآشکار و همچنین اطلاعات راجع به اعتقادات ابراز نشده و روابط جنسی آنهاست.
تبصره ۲. حریم خصوصی قلمرویی از زندگی هر شخص است که بهطور متعارف انتظار دارد دیگران بدون رضایت یا اعلام قبلی وی با اعمالی از قبیل وارد شدن، نظاره کردن، شنود یا دسترسی به اطلاعات مربوط، آن را نقض نکنند.
این را ننوشتم که ادای قانوندانی را در بیاورم.
این را نوشتم که بدانیم مفاهیمی مثل «اطلاعات شخصی» و «حریم خصوصی» تعریف قانونی هم دارد.
و میدانیم که قانون را برای حفظ حداقلها وضع میکنند.
«تهدید» یک مقولهی ذهنی است که همواره در مقابل «امنیت» تعریف میشود.
آقای دکتری که امروز این را گفت و بعدش دو ساعت راجع به روشهای مقابله با تهدیدات رسانهای سخنرانی کرد -هر چند که خوب حرف زد و حرفهای خوبی زد- اما چیزی از روشهای ایجاد «امنیت رسانهای» نگفت و به گمانم اصلاً نمیدانست.
آقای دکتر، با سابقهی تدریس در اکثر دانشکدههای رسانهای کشور، تسلط به چهار زبان، داشتن آیفون و آیپاد و لبتاب، حضور جدی در اینترنت، شبکههای مجازی و فضای رسانهای جهان، دارای تألیفات و ترجمههای متعدد و چندین پاراگراف سابقهی دیگر، لابلای حرفهایش مینالید که کودک خردسالش پای ماهواره چه کارتونهایی نگاه میکند و الگو میگیرد و در نقاشیهایش جلوه میدهد و ...
آقای مدرس دورهی «تهدیدات رسانهای» خودش از برقراری «امنیت رسانهای» در خانهی خود عاجز است. فتأمل!
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَمَا کُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِیِّ إِذْ قَضَیْنَا إِلَى مُوسَى الامر *
وَمَا کُنتَ مِنَ الشَّاهِدِینَ * وَلَکِنَّا أَنشَأْنَا قُرُونًا فَتَطَاوَلَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ
وَمَا کُنتَ ثَاوِیًا فِی أَهْلِ مَدْیَنَ تَتْلُوعَلَیْهِمْ آیَاتِنَا وَلَکِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ *
وَمَا کُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَیْنَا
وَلَکِن رَّحْمَةً مِّن رَّبِّکَ لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أَتَاهُم مِّن نَّذِیرٍ مِّن قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ
صدق الله العلی العظیم
سورهی مبارکه قصص، ۴۴ تا ۴۶
← امر خدا معطل هیچکس نمیماند؛ حتی بزرگترین پیامبران. پس چرا با کارِ خودت حال میکنی؟
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَلَوْ
فَتَحْنَا عَلَیْهِم بَابًا مِّنَ السَّمَاءِ
فَظَلُّواْ فِیهِ یَعْرُجُونَ
لَقَالُواْ
إِنَّمَا سُکِّرَتْ أَبْصَارُنَا
بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَّسْحُورُونَ
صدق الله العلی العظیم
سوره حجر - ۱۴ و ۱۵
* بعضیها اینطوریند. خودت را خسته نکن برادر من!
...
عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد؟
ای خواجه، درد نیست و گرنه طبیب هست
...
دیشب در مهمانی منزل آقا سید، اساس بحثی را مطرح کردم که به نظرم خیلی جای پیگیری دارد.
*
تفاوتی که مکانیزم دفاعی «گل سرخ» با اصل «جاذبه و دافعه» دارد قابل تأمل است. هر چند که در ظاهر، گلبرگ و تیغِ «گل سرخ» از همین اصل پیروی میکند؛ اما با کمی دقت متوجه فرق جالب و هیچان انگیز عملکرد او میشویم:
در قرائت کلاسیک از اصل «جاذبه و دافعه» خوانش برای دوستان و رانش برای دشمنان است. در حالیکه در مکانیزم «گل سرخ» خواندش و رانش همهگیر است...
*
حالا دیگر وقت آن رسیده که از زدن برچسب «تکبر» به «گل سرخ» دست برداریم و عمیقاً به راز مهم او بیاندیشیم.
+ ...
باغبان چرا نازترها و نازنینترها را انتخاب میکند؟ مگر نمیداند قرار است آنها را تلف کند؟
شاید نمی داند.
شاید هم....
این شاید از همهی آن چه تا الان گفتم رقتآورتر است. کاری که باغبان قرار است با گلهای دستچین شده بکند ظالمانهست و طبیعیست که هر مظلومی در برابر ظالم فریاد برآورد. لذا ذهنِ تحلیلگرِ باغبان در یک تکاملِ تدریجی فهمیده است باید ظلم را بر کسی وارد ساخت که صدایش کمتر در میآید. چه کسی مطمئنتر و مطیعتر از نزدیکترها و محبوبترها و معصومترها؟
- گرگ وقتی به گله میزند تا وقتی برهی نوپا در گله باشد به سراغ میشِ نر نمیرود...
آه... این مال نوشته ای دیگر بود-
...