- ۱ نظر
- چهارشنبه ۱۶ فروردين ۱۴۰۲
حالا به نقطهی رهایی رسیدهایم.
با تغییر در کادربندی، آنهایی که در حاشیه بودهاند به مرکز توجه نزدیک میشوند.
آنهایی که پشت دوربین بودهاند، بالاخره در دیدرس قرار میگیرند.
*
چشم نشانهبین اگر داشته باشی؛
معلوم است که امروز بسمالله کاری را گفتیم که والسلامش را ما نخواهیم گفت؛
انشاءالله.
بعدها به خصوص بعد از انقلاب مکرر مرحوم استاد فردید توضیح داد که غرض او از غربزدگی این نبوده است که غربی است و ما بهعنوان شرق از آن تقلید کورکورانه کرده ایم و غربزده شدهایم، آنچنان که آل احمد مساله را فهمیده بود؛
بلکه منظور آن بوده است که آدمی از نو در عالم جدیدی هبوط کرده است که آن عالم خودبنیادی و آخرالزمانی مدرن است. درست است که این احوال نخست از اروپا و مغرب زمین آغاز شد، اما بعد به بقیه عالم سایه افکند. نخست این خود غرب است که غربزده شده و شاهد هبوط خورشید آسمانی حقیقت در ناسوت تفکر خودبنیاد جدید بوده است. عصر آخرالزمانی الحاد و لائیسیته مدرن در حقیقت انعکاس احوال بنی آدم است که به گناه خودبینی و خودرایی مضاعف یعنی بشرانگاری و اومانیسم به خود واگذاشته شده و به اشراط و ملاحم آخرالزمان گرفتار آمده است. مصداق بارز این اشراط و ملاحم غلبه مناسبات استکباری بر عالم، دو جنگ جهانی، یک جنگ سرد و بحرانهای اجتماعی و زیست-محیطی در قرن بیستم و آغاز قرن بیست ویکم است.
بدیهی است که بدون درک این بحران و اضطرار، امکان توبه و رستگاری و بازجست احوال معنوی گذشته فراهم نمی شود.
دو سال پیش را به یاد میآورم که آرزو داشتم در یک حلقهی دانشجویی «سیر مطالعاتی آثار آوینی» راه بیندازم و در یک جمع دانشآموزی به بهانهی دورخوانی کتاب «انسان دویست و پنجاه ساله» یک دور تاریخ تشیع بگویم. حتی یادم هست که برنامهریزی مقدماتی کار را پیش خودم کرده بودم. اما خب مثل همیشه* العبد یدبر و الله یقدر. نشد که نشد.
این پنجشنبهها -بی آنکه ذرهای پارو زده باشم- از جلسهی پرملات تدبر در آینهی جادو دوان دوان خودم را به هیأت باصفای بچههای جهادی میرسانم که فصل به فصل در تاریخ ائمه جلو برویم.
حکمتِ بستنِ درِ مصاحبتِ بیشتر با یاران قدیم و رحمتِ گشودنِ درِ ارتباط با دوستانِ جدید را در این فقره به روشنی میبینم.
* از مولوی است:
ای طمع در بسته در یک جای سخت
کآیدم میوه از آن عالیدرخت
آن طمع زان جا نخواهد شد وفا
بل ز جای دیگر آید آن عطا
سال ۱۳۷۱ مرحوم «مصطفی عقاد» به دعوت حوزه هنری میآید ایران. مینشانندش توی اتاق؛ «نادر طالب زاده» انگلیسی میپرسد و «مسعود فراستی» فرانسوی؛ و کارگردان سوری جواب میدهد.
متن این گفتگو پیش از این منتشر شده بود. اما فیلمش را تازه شبکه افق پخش کرد.
چیزی که نمیدانستیم همین همکاری صمیمی اساتید امروز است؛ وقتی جوان بودند.
ماجرا وقتی جذاب میشود که بدانی این طرف دوربین «سید مرتضی آوینی» نشسته است؛ فقط چند ماه قبل از آن سفر خونین.
برادر عزیز من که از «هولولنز امپراطور گیتس» خوف داری؛
نمی دانم چرا من [از این مصنوعات] آنچنان که باید نمیترسم و حتی چه بسا مثل کسی که دیگر صبرش تمام شده است از فکر اینکه جهان به سرنوشت محتوم این عصر نزدیکتر میشود خوشحال میشوم.
چه کنم؟ حرف دگر یاد نداد استادم.
بیست سال پیش، سید مرتضی آوینی در مقالهی مبسوط «بشر در انتظار فردایی دیگر» به معرفی و مقایسهی محتوای دو کتاب ۱۹۸۴ جرج اورول و دنیای قشنگ نو از آلدوس هاکسلی و تحلیل آن از دیدگاه خودش پرداخته. با این که آن موقع خبری از اینترنت و رایانه نبود اما هنوز هم این مقاله خواندنی است.
امروز این کمیک ترجمه شده در مقایسهی دنیای این دو کتاب را دیدم که به نظرم برای شما هم جالب باشد.
بر روی تصویر اشاره کنید تا درشت شود
تو: سلام علیکم. مطالعه آثار شهید آوینی برای شکل گرفتن شاکلهی اصلی ذهن مناسب است؟
من: سلام. آوینی در موضوع «غرب شناسی» و «هنر» مرجع است؛ که این هر دو پایههای سبک زندگی امروز ماست.
فرض کنید امکان برقراری ارتباط با روح ملکوتی شهید بزرگوار سید مرتضی آوینی برایمان میسر شده است و ایشان بیست سال بعد از شهادتشان میتوانند به ما در زمینههای تخصصیشان مشورت بدهند.
از آنجایی که در زمان حیات ظاهری ایشان بسیاری از نوآوریهای تکنولوژیک مثل رایانه، اینترنت، بازیهای رایانهای و تلفن همراه وجود نداشته لذا کلام صریحی از او دربارهی چند و چون این فنآوریهای غربی و نسبت آنها با انسان در دست نیست. پس خواهش میکنم سوالات خود را در حوزهی فنآوریهای نوین رسانهای و تأثیر آن بر انسان و تربیت و ... در نظرهای همین یادداشت مرقوم بفرمایید.
ان شاء الله بعد از دریافت پاسخها از شهید آوینی، نتیجه به اطلاع افراد مشارکت کننده خواهد رسید.
با تشکر
امروز با سایت نسیم حیات آشنا شدم که بستهی جامع و خوبی برای مطالعه آثار شهید آوینی آماده کردهاست. به همهی دوستان توصیه میکنم اگر وسوسه شدند که روزی کتابی از شهید آوینی را برای مطالعه دست بگیرند حتماً نگاهی به این سیر مطالعاتی بیاندازند.
برای سهولت دسترسی، فایل جدول این سیر مطالعاتی را ضمیمه میکنم:
... جمع سنت و تجدد ممکن نیست و اگر در سرزمین آفتاب این جمع امکان یافته، از آن روی است که از یک سو مقاومت سنت ژاپنی در برابر تمدن غرب و توسعه سرمایه داری از همه جای دیگر کم تر است و از سوی دیگر، در بطن سنت ژاپنی صفات و خصایصی وجود دارند که می توانند با توسعه تکنولوژی و تمدن سرمایه داری هم سویی و هم جهتی داشته باشند.
... تمدن صنعتی ماهیتاً امکان قبول صورت های متعدد قومی ندارد و در هیچ جای دیگر از دنیا جز با همان صورتی که در غرب به خود گرفته است موجود نمی شود. تمدن تکنولوژیک ماهیتاً با هیچ شریعت دیگری نیز جمع نمی شود، چرا که خود در صورت یک شریعت ظهور یافته است، شریعتی که با آداب و سنن و نظام اخلاقی خاصّ خویش همراه است.
... ژاپنی ها ... از همان آغاز، تجدد را همچون «فرایندی غیر قابل تجزیه» یافتند. سران حکومت، در اوان بازگشت امپراتور میجی و آغاز دوران تجدد، بر خود لازم دیدند که لباس شب بر تن کنند و هر یکشنبه شب را در باشگاه دولتی روکومیکان با والس و رقص های جمعی اروپایی بگذرانند و امپراتور ناگزیر شد که برای مبارزه با معتقدات بودایی مردم، گوشت گاو بخورد. آنها تکنولوژی جدید را چون یک سیستم به هم پیوسته یافتند که وجود هر یک از اجزای آن مستلزم وجود همه اجزای دیگر است و اما با این دریافت نیز اگر چه شرط لازم توجه تام و تمام به تجدد فراهم می آید، ولی کار به اتمام نمی رسد؛ شرط کافی آن است که امکان پذیرش شریعت جدید تمدن صنعتی برای یک قوم وجود داشته باشد.
این شرط نیز در ژاپن محقق بود.
در ابتدای جلسه از من خواستند تا خودم را معرفی کنم. خیلی کار سختی نبود. قابل قبول هم بود؛ تحصیلات و تجربیات و ...
بعد خواستند تا دیدگاهم را نسبت به موضوع «سواد رسانهای» روشن کنم. در حقیقت میخواستند ارزیابی کنند که آیا نوع نگاهم با سیاستهای کلان مجموعهشان همخوانی دارد یا نه؟ به هر حال قرار بود بپذیرند که در چند جلسه برایشان سخنرانی کنم.
انتخاب سختی داشتم. باید محافظه کاری میکردم و یکی به نعل میزدم و یکی به میخ. چند جملهای در تحسین اقدامات فنآورانه مجموعهشان حرف میزدم و چند جملهای هم از رویکرد خوشبینانهشان به رسانه انتقاد میکردم.
اما نمیدانم چه شد که خودم را بروز دادم. خود حقیقی خودم را. احساس کردم غش در معامله میشود اگر اولش آخرش را نگویم.
اسم آوینی را که آوردم لب و لوچهشان آویزان شد. امیدشان را نا امید کرده بودم.
*
هویت فکری من از جوانی با اندیشههای سید مرتضای آوینی گره خورده است. تقصیر خودم نیست. از آن گریزی هم ندارم.
احتمالا «میلاد دخانچی» را با برنامه گره می شناسید. سر پر شوری دارد و علی رغم پیچیده فکر کردن، ساده حرف می زند. این خصلتش را دوست دارم.
مقالهی مؤدبانه، خوب و نفسگیری نوشته در وبلاگش با عنوان «عبور از آوینی» که خواندنیست و برای علاقمندان گفتمان وحید جلیلی و سینه چاکان رضا امیرخانی تأمل برانگیز است.
البته پیش نیاز فهم دقیق کلمات دخانچی، اشراف بر اندیشه آوینی و نوع برخورد جامعهی حزب اللهی با اوست. همینطور آشنا بودن با نوع نگاه دخانچی به انقلاب اسلامی و باور میزان و نوع تعهدش به آرمانهای امام.
نگاه دخانچی را به عنوان یک طرح نو و ایجابی برای برون رفت از وضع موجود میپسندم. هر چند تا تبدیل شدن به گزارههای عملی فاصله فراوانی دارد.
مرور دوبارهی این کلمات از سیدمرتضی آوینی در مقالهی «دولت پایدار حق فرا میرسد» امروز امیدآفرین و البته عبرتآموز است:
«...
انقلاب اسلامی فجری است که بامدادی در پی خواهد داشت،
و از این پس تا آنگاه که شمس ولایت از افق حیثیت کلی وجود انسان سر زند و زمین و آسمان ها به غایت خلقت خویش واصل شوند،
همه نظاماتی که بشر از چند قرن پیش در جست وجوی یوتوپیای لذت و فراغت -که همان جاودانگی موعود شیطان است برای آدم فریب خورده- به مدد علم تکنولوژیک بنا کرده است یکی پس از دیگری فرو خواهد پاشید
و خلاف آنچه بسیاری می پندارند، آخرین مقاتله ما -به مثابه سپاه عدالت- نه با «دموکراسی غرب» که با «اسلام آمریکایی» است،
که اسلام آمریکایی از خود آمریکا دیرپا تر است.
...»