حس آمیزی
پنجرهی اتاقشان شرقی است و شبها که توی تختشان دراز میکشند، چراغ را که خاموش میکنم، از پشت پردهی توری، ماه معلوم میشود. -همین چیزهای زندگی در حاشیهی کویر را دوست دارم-
*
تعمد داشته و دارم که بچهها را با آسمان آشنا کنم. حتی یادشان دادهام که ماه را که میبینند سلام کنند. خیلی ساده و کودکانه دستشان را به طرف آسمان تکان بدهند و بگویند: «سلام ماه»
*
چند شب قبل مادرشان به تقلید از من رفته بود که موقع خواب، ماه را نشانشان بدهد. اواخر ماه بود و ماه نبود. مصطفی گفته بود: «ماه لوسه، نیست» و مادر متعجب مانده بود که این جمله یعنی چه؟
*
برایشان گفته بودم که خورشید مرد است و هر روز صبح اول وقت بیدار میشود و بالا میآید. اما ماه کمی لوس است. گاهی هست و گاهی نیست. گاهی چاق است و گاهی لاغر. گاهی زود میآید و گاهی دیر.
*
خورشید و ماه برای دوقلوها مثل دو تا دوست هستند که شخصیتهای کاملاً انسانی دارند. اینطوری کم کم با خلقت خدا آشنا میشوند.