صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سید» ثبت شده است

دورهمی ضروری و میزبانی به موقعی بود.
آن‌چه به نظر می‌رسید از دست رفته، خودش با پای خودش باز گشته است.
حالا ما باید برگردیم.
جاده و اسب مهیاست برادر؛
بیا تا نرویم.

# حاجی

# ستاد

# سید

# ققنوس

# پنجشنبه‌ها

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۲۰ دی ۱۳۹۷
  • :: بداهه

سید حال خوشی نداشت هفته‌ی پیش. آب و روغنش قاطی شده بود اساسی. همین چند دقیقه‌ای که امروز دیدمش و سرحال بود و ادای پیرمردهای فرزانه را برایش درآوردم و نصیحتش کردم که دنیا دو روز است و ارزش جدی گرفتن ندارد و اینها و کمی خندید، دلم خوش شد که مثلاً کار مفیدی کرده‌ام برایش.
خدا به همه‌ی معلم‌ها عمر و توان مضاعف بدهد.
*
این قرارهای عصر و غروب پنجشنبه‌ها حال و هوای وبلاگی خوبی دارد. آن‌قدر که آدم حرف‌های دبلیو هم زیاد می‌زند: در یک ملاقات کوتاه روی صندلی دوم و یا گفتگویی پرنشاط در امام‌زاده‌ای محترم با رفقایی که حالشان خوب است و مسیرشان را پیدا کرده‌اند. الحمدلله.
همین دبلیوهاست که ما را زنده نگه داشته است.

به همین مناسبت از چند برچسب جدید در صاد رونمایی می‌کنم: محمدم، سید و حبیب.

# برادر

# سید

# محمدم

# پنجشنبه‌ها

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۴
  • :: بداهه

دیشب بی‌وقت یه پیامک خسته فرستاده.
میگم: چی شده؟
میگه: ازم توضیح نخواه؛ تو صاد هم چیزی ننویس؛ فقط دعا کن...

*
یعنی خوشم میاد از ترس «رسانه» آدم نمی‌تونه درددلش رو به رفیقش هم بگه!

# سید

# صاد

  • ۱ نظر
  • سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
  • :: پیامک
سی و پنج تا پسر اول دبیرستان را از تهران آورده قم، جمع کرده کنار جمکران، ظهر جمعه؛
دستور داده که بیا سخنرانی کن؛ سر راه هم چهل تا پرتقال بخر.
*
به تنگ چشمی آن ترک لشکری نازم
که حمله بر من مسکین یک قبا آورد

# حافظ

# دوست

# سید

# مدرسه

# کلاس

  • ۲ نظر
  • جمعه ۵ ارديبهشت ۱۳۹۳
  • :: بداهه
  • :: بیت

هزاره ص


من چی میگم؟
واقعاً لازم است توضیح بدهم که چرا تصمیم گرفتم برای خودم و این کلبه‌ی محقر درویشی نوشابه باز کنم؟ یا این‌که همان مصرع نوشته‌ی افتتاحیه‌ی صاد در بهمن ۸۸ (اول ربیع المولود چهارسال پیش) برای تشریح این موقعیت مضحکی که در آن قرار دارم کافی است؟
در یک جمله بگویم که برای من «صاد» بهانه‌ی با شما بودن است و امروز -به روایت ماه- چهار سال تمام از تولد این بهانه‌ی شیرین می‌گذرد. «هزاره‌ی صاد» بار دیگر این بهانه را جان می‌دهد و مزه‌ی با هم بودن را به همه‌مان می‌چشاند.

این بلبله چی میگه؟
«یک خط عمودی و سه تا دایره در مقابلش» این تصور شما از شکل هزار است: «۱۰۰۰»؟ اشتباه می‌کنید.
تصویری که از هم‌اکنون به مدت نامعلومی در بالاصاد مشاهده می‌کنید، تصویری از هزار است. دانشمندان ثابت کرده‌اند که هزار، شباهنگ، عندلیب، هزاردستان یا همان بلبل خودمان قطعاً همین شکلی است و کاربرد آن در این مکان خیلی هم ایهام دارد.
معرفی می‌کنم:
بچه‌ها -> بلبل
بلبل -> بچه‌ها
آن عبارت بعلاوه چهارده هم که در سربرگ این ویژه‌نامه می‌بینید هیچ معنی بدی ندارد و نشان می‌دهد که بیش از چهارده نفر در تهیه‌ی «ویژه‌نامه هزاره‌ی صاد» مشارکت کرده‌اند.

شما چی میگید؟
توضیحات زیادی دارم که به این یادداشت‌ها اضافه کنم.
شاید اگر حال بیش‌تر یا کار کم‌تری داشتم می‌نشستم و برای تک‌تک‌شان جوابیه، تکذیبیه یا اخوانیه‌های مفصلی می‌نوشتم. اما حالا وقت گذشته‌است و هلال باریک ماه ربیع در آسمان است و خوانندگان صاد حتی پیامکی پیگیر هستند که هزاره چه شد؟ لذا در لابلای یادداشت‌ها فقط آن‌جا که مداخله ضروری بوده است در میان دو قلاب [ ] با توضیحات مختصری به محضرتان شرفیاب شده‌ام.
پیوندهای میان‌متنی فراوانی هم در این ویژه‌نامه هست که به انتخاب دوستان از نوشته‌های برگزیده‌ی صاد هستند. زحمت کلیک بر روی آن‌ها را اگر بکشید احتمالاً سفری در زمان و مکان خواهید داشت.
*
برخی از دوستان یادداشت‌های‌شان را به زبان خوش و سر وقت فرستادند که دم‌شان گرم!
برخی دیگر با اصرار فراوان و فشارهای پیامکی: «یادداشتت برسه!  ستاد برگزاری هزاره صاد» نوشته‌هایشان را رساندند که روح‌شان شاد!
و برخی عذر خواستند و به زمان دیگری حواله کردند که یادشان گرامی!

طبیعتاُ جایزه‌ای که قرار بود با مشارکت «روابط عمومی و امور بین الملل واحد قم و حومه» تقدیم کنیم، اهدا می‌شود به یادداشت برگزیده‌ی این ویژه‌نامه که می‌گذارم به انتخاب خودتان. در نظرات بفرمایید که چه کنیم؟
*
یادداشت‌ها را بر اساس زمان ارسال آن‌ها یا به ترتیب قد نویسندگان مرتب نکرده‌ام. بلکه به رسم فهرست پیوندهای مرصاد احتمالاً به ترتیب سن نویسندگان‌شان، آن‌ها را زیر هم چیده‌ام. از دوستان هم‌سن و سال عاجزانه تقاضا دارم با هم دعوا نکنند.
در ذکر اسامی نویسندگان هم به اختصار اکتفا کرده‌ام که حکما گفته‌اند: «آن چه عیان است؛ چه حاجت به بیان است؟» و سپس افزوده‌اند: «فضول هرگز نیاسود» [یا یه همچین چیزی]
بیت:
اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده‌تر بود
بفدایتان

# برادر

# حبیب

# دوست

# راغب

# سید

# سین

# صاد

# ققنوس

# محمدم

  • :: بداهه
این همه مجتبی، این همه ملاقات و این همه حرف فقط در یک روز
*
مجتبای اولی همان مجتبای جلوه است. بلندآواز و میان تهی. تهدیدش کردم به حبس و شلاق و این که اگر روزی بتوانم او را با چوب خواهم کشت.
*
مجتبای ثانی مجتبای پهلوان است. صبور و نرم. قبل از این که سوال کند، پاسخش را کادوپیچ تحویلش دادم. میان شگفتی «دریافت جواب بدون سوال» و خوشحالی «یافتن پاسخ سوال بی‌جواب» مانده بود.
*
مجتبای ثالث مجبای میزبان است. مجتبای امام جماعت پنجشنبه شب ها. مجتبای سر سلسله. مجتبای سلاله ی نبی. مجتبای معلم. مجتبای پدر.
*
و میثم را آن وسط ها دیدم. دانش جو، هنرمند و با دغدغه. از رویش‌های دیم این انقلاب.
*
و نفرات دیگری که باید «ساختن خود» را بر «ساختن جامعه» اولویت دهند.
*
تو نیستی
و جای خالی نبودنت
تیر می‌کشد...

# آدم‌ها

# حلقه

# دوست

# سید

# میم.پنهان

# پنجشنبه‌ها

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۹ آبان ۱۳۹۲
  • :: بداهه

بر اساس آمارهای رسمی حدود ۶ میلیون نفر از ۷۶ میلیون جمعیت ایران را سادات تشکیل می دهند. شاید تعجب کنید؛ اما جمعیت سادات -یعنی فرزندان باقی مانده از حضرات معصومین علیهم‌السلام- در جهان تا ده برابر این رقم تخمین زده می‌شود و گروه زیادی از این عده از پیروان اهل سنت هستند! برخی تحقیقات پراکنده ژنتیکی هم نشان داده است که حداقل پنجاه درصد این جمعیت دارای جد واحدی هستند و این یعنی تصدیقِ عینیِ تفسیرِ کلمه‌ی مبارک «کوثر» در تقابل با کلمه «ابتر» در قرآن کریم.
*
همین روزها منتظرش بودیم. صبح خبر می‌رسد که به دنیا آمده. آقا «سید محمد مهدی» فرزند آقا «سید مجتبی».
حدس می‌زنم که سرش شلوغ باشد. پس تا آخر شب که حتماً تنها می‌شود و بی‌کار صبر می‌کنم. مفصل پشت تلفن می‌خندیم. کنایه می‌زند که به جمع پدرهای مقدس پیوسته و جواب می‌دهم که اگر شما پدرمقدس شده باشی پس بنده رسماً خود عالیجناب پاپ هستم!
همان‌جا پیش بینی می‌کند که سوژه ی امروز صاد باشد. واقعاً کدام وبلاگ‌نویس مشنگی موضوع به این خوبی را بی‌خیال می‌شود؟

# اهل بیت

# تولد

# دوست

# زندگی

# سید

  • ۱ نظر
  • يكشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۲
  • :: بداهه
من: نمیشه یه جوری کلاس پنجشنبه رو جابجا کنی که من برم مشهد؟
تو: شوخی نکن. این هفته همه رفقا دارن عروسی میکنن! آدم جایگزین از کجا پیدا کنم؟!

* یک روز بعد*

من: جداً نمیشه من برم مشهد پنجشنبه؟!
تو: ای بابا! ما رو با امام رضا درننداز دیگه!
من: ؟
تو: یه خاکی به سرم می ریزم. برو به سلامت!

# دوست

# سید

# مشهدالرضا

  • ۱ نظر
  • دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۹
  • :: پیامک
من: برای به نتیجه رسیدن تلاش ها چه باید کرد؟
ایمان: سلام. ما مأمور به وظیفه ایم نه نتیجه. کار خاصی نباید کرد جز توکل.
امیرحسین: خرما نتوان خورد از این نخل که کشتیم! توکل، البته اگر کاری شده باشه.
مجتبی: نباید به نتیجه فکر کرد. میدونی که خدا از فضولی بدش میاد. توکل توکل توکل.
سید: کدوم تلاش ها؟!
محمد: امام صادق علیه السلام: اذا کان الرجل علی عمل فلیدم (مداومت کند) علیه سنه (یکسال) ثم یتحول عنه ان شاء الی غیره. وذلک ان لیله القدر یکون فیها فی عامه ذلک ماشاءالله ان یکون (کافی،ج2، ص82)

# توکل

# حبیب

# سید

  • ۱ نظر
  • سه شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۸۸
  • :: نغز
  • :: پیامک
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون