صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حلقه» ثبت شده است

در خلسه‌ای عمیق،
خودش بود
و
هیچ‌کس
...


پ.ن:
إِنَّ اللَّهَ
فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوی
یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ
وَ مُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ
ذلِکُمُ اللَّهُ
فَأَنَّی تُؤْفَکُونَ

# حلقه

# پنجشنبه‌ها

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۹۸
  • :: بداهه
  • :: ذکر

عادت دارم قبل از یک جلسه -یا یک دیدار، یا یک کلاس- چند دقیقه در ذهنم حرف‌هایی که باید بزنم یا سوالاتی که باید بپرسم یا حال و هوایی که باید داشته باشم را مرور کنم و یکی دو تا هدف دست‌یافتنی مشخص کنم که بعد از جلسه بتوانم ارزیابی عملکرد داشته باشم. عادت کرده‌ام. تداوم همین عادت باعث شده بتوانم قبل از هر جلسه -دیدار، کلاس یا...- برآوردی از میزان موفقیت احتمالی در تحقق اهداف اولیه داشته باشم.
با این تفاصیل درصد تحقق اهداف پیش‌بینی شده در مجموع برخوردهای امشب بسیار فراتر از برآوردهای اولیه بود.

فکر نکن که این هدف‌هایی که می‌گویم همه از جنس آموزه‌های علمی و تذکرات اجرایی است. مثلاً برای همین امشب قصد کرده بودم که به یکی دو نفر لبخند بزنم و یکی دو نفر دیگر را سخت به سینه بفشارم و کمی بیشتر به چهره‌ی یکی دو نفر -که کم‌تر دیدمشان- خیره شوم.
حالا خیلی بیشتر نصیبم شده: من حیث لایحتسب.
تو بودی خوشحال نمی‌شدی؟


پ.ن:
+ اندوه بزرگی است، زمانی که نباشی.
+ چه باشی... چه نباشی.
+ تو کجایی؟ تو کجایی؟...

# حلقه

# دوست

# پنجشنبه‌ها

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۳
  • :: بداهه

هیچ حلقه‌ای دو بار تکرار نمی‌شود.
حتی اگر سخنران تکراری و موضوع مشابه موضوعی قدیمی باشد.
باید برای آن‌چه برایمان سود دارد هزینه کنیم.
باید برای هزینه‌کردن‌هایمان اولویت بندی کنیم: به ازای آن‌چه از دست می‌دهم چه به دست می‌آورم؟
مدام باید از خود پرسید و مدام باید بهترین گزینه را انتخاب کرد.
هیچ حلقه‌ای دو بار تکرار نمی‌شود.
گوش دادن فایل جلسه هم فایده‌ی چندانی ندارد.
شما به روح اعتقاد داری؟
متأسفانه روح حلقه قابل ضبط و انتقال نیست.

# حلقه

# پنجشنبه‌ها

  • ۱ نظر
  • پنجشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۳
  • :: بداهه
اول محرم است.
در شصت و سه روز گذشته فقط پنج تا مطلب نوشته‌ام؛ همه‌اش «پریشان» و سه‌تایش «پریشانِ برادر»
برای نویسنده‌ای که به طور متوسط در ماه ۲۰ تا یادداشت می‌نوشته آمار تأسف‌باری است. البته گمان نمی‌کردم که این کم‌کاری این همه طولانی شود و این اواخر هم امیدی نداشتم که این سکوت بشکند. اما خوشبختانه نسیمی وزیدن گرفت و آتش زیر خاکستر زبانه کشید و شد آن‌چه باید می‌شد و آمد آن‌چه باید می‌آمد.
*
حاج حمید به دیدار علی بلورچی رفت؛ سیدعلی به خواستگاری؛ حسین و بانو به زیر یک سقف؛ شهید گمنام پردیسان به اصفهان؛ آقا به بیمارستان؛ بچه‌ها به دانشگاه؛ معلم به کلاس نویسندگی؛ حلقه به فصل ششم؛ مجتبی به خانه‌ی بخت؛ پدر مقدس به شمال بارانی و آقا مهدوی به میهمانی خدا.
*
خلاصه‌ای بود از اهم مطالبی که می‌توانستم بنویسم و ننوشتم و نخواهم نوشت.
اول محرم است. اول خط.
بسم الله ای عین الیقین...

# ازدواج

# حلقه

# رهبر

# صاد

# میم.پنهان

# نوشتن

  • ۳ نظر
  • يكشنبه ۴ آبان ۱۳۹۳
  • :: بداهه
  • :: پدر مقدس
بیش از چهل روز از سال ۹۳ گذشته بود و -برخلاف بیست سال گذشته- من بدون سر رسید کاغذی مانده بودم. در حقیقت کم کم داشتم قید سالنامه ۹۳ را می‌زدم. این هم برای خودش تنوعی است. یک دفترچه‌ی یادداشت معمولی دست گرفته‌ام و یادداشت‌ها و کار‌ها را در آن می‌نویسم.
*
حالا اما سر رسید دارم. محمدحسین محمدحسن عزیز به من یک سالنامه جیبی العبد هدیه داد. خودش می‌گوید هدیه روز معلم است. اما من حواسم هست که امروز روز کارگر بود.

# العبد

# دوست

# معلم

# حلقه

# پنجشنبه‌ها

  • ۲ نظر
  • پنجشنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۳
  • :: بداهه

هله رعد است، هلا برق به پا خواهد خاست
امت واحده از شرق به پا خواهد خاست


دریافت
علی معلم دامغانی + علیرضا افتخاری

# فرهنگ

# حلقه

# پنجشنبه‌ها

# انقلاب

  • ۱ نظر
  • پنجشنبه ۲۸ فروردين ۱۳۹۳
  • :: بیت
  • :: بشنو

۸:۰۰ تا ۹:۳۰ - میدان صدم فرجام (بازی‌های رایانه‌ای - جلسه دوم دانش آموزی - منطقه ۴)
۱۰:۰۰ تا ۱۲:۳۰ - سردار جنگل (ویرایش فهرست ترجمه جدید جوشکاری با گاز محافظ)
۱۳:۰۰ تا ۱۴:۳۰ - میدان توحید (بازی‌های رایانه‌ای - جلسه دوم دانش آموزی - منطقه ۲)
۱۵:۰۰ تا ۱۷:۰۰ - بلوار فردوس (بازی‌های رایانه‌ای - تک جلسه اولیای دبیرستان)
۱۸:۰۰ تا ۲۱:۳۰ - میدان حسن آباد (حلقه ولایت - ماللهند)
۲۲:۰۰ - چهار راه نظام آباد (خواب!)

# حلقه

# پنجشنبه‌ها

# رسانه

# مدرسه

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
  • :: بداهه

دنیای مجازی، نگاشت ناقصی از دنیای حقیقی است.
آدم‌های دنیای مجازی گاهی اوقات باید پایشان را به دنیای حقیقی بگذارند؛ کتاب بخوانند؛ راه بروند؛ حرف بزنند؛ ببینند و دیده شوند؛ تا مبادا یادشان برود که دنیای مجازی نگاشت ناقصی از دنیای حقیقی است: دوستی‌هایش و دانستنی‌هایش.
*
حالا که هوا کم کم سرد شده، فصل پنجم حلقه کم کم دارد گرم می‌شود. (دبلیو)
کاش قدر هر لحظه‌اش را بدانیم.
گاهی حاشیه‌ها مهم‌تر از متن است.

# حلقه

# دوست

# پنجشنبه‌ها

# رسانه

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۷ آذر ۱۳۹۲
  • :: بداهه
این همه مجتبی، این همه ملاقات و این همه حرف فقط در یک روز
*
مجتبای اولی همان مجتبای جلوه است. بلندآواز و میان تهی. تهدیدش کردم به حبس و شلاق و این که اگر روزی بتوانم او را با چوب خواهم کشت.
*
مجتبای ثانی مجتبای پهلوان است. صبور و نرم. قبل از این که سوال کند، پاسخش را کادوپیچ تحویلش دادم. میان شگفتی «دریافت جواب بدون سوال» و خوشحالی «یافتن پاسخ سوال بی‌جواب» مانده بود.
*
مجتبای ثالث مجبای میزبان است. مجتبای امام جماعت پنجشنبه شب ها. مجتبای سر سلسله. مجتبای سلاله ی نبی. مجتبای معلم. مجتبای پدر.
*
و میثم را آن وسط ها دیدم. دانش جو، هنرمند و با دغدغه. از رویش‌های دیم این انقلاب.
*
و نفرات دیگری که باید «ساختن خود» را بر «ساختن جامعه» اولویت دهند.
*
تو نیستی
و جای خالی نبودنت
تیر می‌کشد...

# آدم‌ها

# حلقه

# دوست

# سید

# میم.پنهان

# پنجشنبه‌ها

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۹ آبان ۱۳۹۲
  • :: بداهه

هر جلسه‌ی حلقه شگفتی خاص خودش را دارد. امروز هم جمعیت زیاد؛ و موضوعی جذاب و متناسب با نیاز؛ و مهمانی عزیز و قابل استفاده.
آدم باید کور باشد که دست خدا را در این کار نبیند.

حلقه‌ی ولایت بستری است برای جاری شدن رود اندیشه و مهربانی و تجربه. گوارا و زلال باد!

# توحید

# توکل

# حلقه

# پنجشنبه‌ها

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۲
  • :: بداهه

تو: سلام. غیبت‌تون موجه است؟!
من: فی‌الحال در حرم کریمه‌ی اهل بیت، بر مزار استادِ شهیدِ این روز، دعاگویم.

# حلقه

# پنجشنبه‌ها

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۲
  • :: پیامک

من: سلام. پیامک حلقه برای من نیامده.
تو: سلام. مهم اینه که شما به هر حال اطلاع دارید!
من: من از طرف جامعه مهندسین صنایع بابت بهینه سازی پیامک های حلقه از شما تشکر می کنم.

# حلقه

# دوست

  • ۲ نظر
  • پنجشنبه ۲۹ فروردين ۱۳۹۲
  • :: پیامک

«داشت با خودش فکر می‌کرد که خواب می‌دیده یا الآن خواب است. خوب که فکر می‌کرد می‌دید که از هیچکدام مطمئن نیست. آخر چه کسی باور می‌کند که یک فرشته...؟
داشت با خودش فکر می‌کرد که مرز رویا و حقیقت چقدر واضح است؟ یعنی می‌شود گلی را در خواب بوییده باشی و حالا بوی آن اتاق را پر کرده باشد؟
...»

امشب در میانه‌ی جلسه‌ی حلقه، بی‌اختیار، چیزی شبیه این کلمات در ذهنم نقش بست. حالا که خوب جستجو کردم متنی را یافتم که ده سال پیش از این نوشته بودم.
یک فرشته در حلقه‌ی ولایت چه می‌کند؟

# حلقه

# رازدل

  • ۱ نظر
  • پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
  • :: پریشان
  • :: یزد
...
اگر می‌شد
وصیت می‌کردم که
چیزی از حلقه‌ی ولایت در کفنم بگذارند؛
تا در آن دنیا شفیعم باشد
...

# حلقه

# پنجشنبه‌ها

  • :: پریشان

من: غایبی که!
تو: ببخشید. داداشم خونه تنها بود؛ موندم پیشش.
من: فایل جلسه رو بعداً بگیر حتماً برادر مهربون ;)

# حلقه

# دوست

# پنجشنبه‌ها

  • ۰ نظر
  • پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۱
  • :: پیامک

جلسه‌ی خوب جلسه‌ای است که وقتی تمام می‌شود، وقتی توی ماشین داریم می‌رویم خانه، با هم بگومگو داریم؛ هنوز حرف برای گفتن مانده؛ سؤال داریم و بیش از اولٍ جلسه تشنه‌ی موضوع شده‌ایم.

آموخته‌ام که قسمتی از آموزش، قسمت مهمی از آموزش، توزیع عطش است.

# آموزش

# حلقه

# پنجشنبه‌ها

  • :: بداهه
  • :: نغز
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون