صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

۲۸ مطلب در بهمن ۱۳۸۹ ثبت شده است


تاریخ تشیع در ایران
از آغاز تا طلوع دولت صفوی
رسول جعفریان
تهران - نشر علم - 1388
16500 تومان - 950 صفحه

# تاریخ

  • ۰ نظر
  • چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۹
  • :: کتاب
بعد از ساعت کلاس، تا نزدیک غروب، حدود دو ساعت نشستم و با بچه ها بگو مگو کردم.
بحث از نقش روح در هنر دیجیتال به سیر تکامل هنر و نحوه ی شکل گیری ذائقه ی عوام و مقوله ی نسبی بودن معیارهای زیبایی تا طراحی مسجد گوهرشاد و عدد طلایی کشیده شد و به مراتب رشد مازلو و پندار از خود و مدپسندی و رفیق ناباب و کیستی ما رسید! قرار شد برای هفته ی آینده چند تا خبر تازه، جذاب، مرتبط و صحیح از رسانه های مکتوب بیاورند تا راجع به اجزای خبر مطلوب صحبت کنیم.
*
چرا زودتر این کار را نکرده بودم؟ این همه حرف توی گلویشان گیر کرده بود. خوششان می آید یکی نفس به نفس جوابشان را بدهد. تند و تند آسمان و ریسمان را به هم می بافند و پرت می کنند طرفت. باید سرت را بدزدی و به موقع جا خالی بدهی تا حرفشان را بزنند. خالی که بشوند، راحت گوش می کنند... الحمدلله.

# تربیت

# مدرسه

# کلاس

  • ۲ نظر
  • سه شنبه ۱۲ بهمن ۱۳۸۹
  • :: بداهه
  • :: نغز

برادر محترمی که شش ماه است باید همدیگر را ببینیم و نمی شود؛
چند باری که قرار گذاشتیم و جور نشد، هیچ. سه هفته است که مدام برایت پیامک می فرستم و هر بار برگشت می خورد.
لطفاً خودت هر طور بلدی تماس بگیر یا حداقل فکری برای تلفن همراهت بکن. من که راه دسترسی دیگری به شما ندارم. دارم کم کم نگران می شوم که نکند کلاً از دست رفته باشی...

# دوست

  • ۱ نظر
  • دوشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۸۹
  • :: بداهه
نمی دانم اگر سیدمرتضی آوینیِ آینه ی جادو زنده بود امروز چه نظری راجع به اخراجی های یک و دو داشت.
اما یقین دارم مثل من دوست داشت «اخراجی های یک و نیم» را در تنهایی ببیند تا مجبور نشود جلوی اشک هایش را بگیرد.
«اخراجی های یک و نیم» جدی ترین هجویه ی سینمایی انقلاب است که با اخلاص عجیبی ساخته شده و در ورای ظاهری کودکانه، عمق دردهای نسل جنگ را به زبانی بلیغ روایت می کند.
*
حتماً کمی از زمانه پرتم که این فیلم نیم ساعته را تازه امروز دیده ام. البته زمان مناسبی بود. تنهایی...

# فرهنگ

  • ۵ نظر
  • يكشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۸۹
  • :: بداهه
  • :: نغز

یکی دو تا محتوای شنیداری که قبل از این در صاد منتشر کرده ام، بازتاب خوبی داشته است. ظاهراً رفقای ما سواد شنیداری شان - وایضاً دیداری شان- بیش از سواد کتابی است. بعضی جملات و بندهایی که از نظر خودم خیلی خوب است و باید گل کند، اصلا دیده نمی شود. اما هر فایلی که بارگذاری کنم بارها شنیده و بعضاً تحسین می شود.

هر وقت حوصله داشتید، نیم ساعت، آخرین برنامه ی ترنم را بشنوید که دیشب پخش شده و حاج مهدی سلحشور درباره ی فوت و فن های مداحی حرف می زند. متنش را قبل از سفر حج نوشته ام. امیرعباس خاقانی تهیه کننده و رسول بینایی گوینده. این قسمت برنامه به نظرم بهتر از قسمت های قبلی شده.باشد جای خالی موسیقی اصلا احساس نمی شود و میان برنامه ها و مداحی های شاهدِ مثال با سلیقه انتخاب شده.
دَم حاج عباس گرم!



دریافت

# اداره

  • :: بداهه
  • :: بشنو
صبح پنجشنبه
پل سیدخندان، خیابان پیشداد
و دنده عقب روی خاطرات سال های نه چندان دور
جای خوب، آدم های خوب، حال و هوای خوب

اللهم الرزقنا

# مدرسه

  • ۴ نظر
  • پنجشنبه ۷ بهمن ۱۳۸۹
  • :: بداهه

سید حسن نصرالله دبیرکل حزب الله لبنان گفت:
«باید به مردم پیروز تونس که از حق و کرامت خود دفاع کردند تبریک بگویم؛ ما از آنها می خواهیم که وحدت و هوشیاری خود را حفظ نموده و از دست آوردهای انقلابی خود محافظت کنند. چرا که آمریکا بار دیگر حضور خود را در سیاست تونس نشان داده است.»

# غرب

# فرهنگ

  • ۳ نظر
  • چهارشنبه ۶ بهمن ۱۳۸۹
  • :: روایت امروز
اللهمَ خُصَّ انتَ اَوّل ظالم باللعن منی
وَابدَءُ به اولاً ثمَّ الثانی وَ الثالث َوَ الرابعَ
اللهمَّ العنِ یزید خامساً
و العن عبیدَ اللهِ بن زیادٍ و ابن مرجانةَ و عمر بن سعد وَ شمراً
و ال ابی سفیانَ وَ ال زیاد و ال مروان
و ال سعود
الی یوم القیامَة

# اهل بیت

# فرهنگ

  • ۰ نظر
  • سه شنبه ۵ بهمن ۱۳۸۹
  • :: روایت امروز

سال آخر جنگ، زمستان سرد شصت و شش، عزیز دست پسرهای چهار پنج ساله اش را می گرفت و به حمام عمومی می برد.
گاز نبود. آبگرمکن برقی خانه بدون برق که کار نمی کرد و مخزن کوچکی هم داشت که برای حمام کردن بچه ها کفاف نمی داد. این بود که عزیز دست بچه ها را می گرفت و چهار تا خیابان پیاده می برد تا به تنها حمام عمومی محل برسند.
حمام نمره گران بود و کم مشتری. اما عزیز برای تمیزی بچه هایش خرج می کرد. همان اول چادرش را به کمر گره می زد و سکوی رختکن را با تشت آب می شست. پسرها دم در نمره منتظر می ماندند تا کار آبکشی رختکن تمام بشود. بعد بقچه اش را باز می کرد و سفره ی بزرگی روی سکو پهن می کرد. روی سفره ملافه ای می کشید و نوبت پسرها می رسید. چکمه و جورابشان را در می آورد و بلندشان می کرد و روی ملافه می نشاند. درِ حمام را می بست و یکی یکی از رختکن به دوشخانه می برد و می شستشان؛ خشک می کرد و لباس می پوشاند...
عزیز توی بقچه اش میوه هم داشت. سیب و خیار. حتی نمکدان هم می آورد. توی رختکن بخار گرفته به بچه ها سیب و خیار می داد و در این فاصله خودش دوش می گرفت.
لباسش را که می پوشید، آن قدر صبر می کرد تا حمام از بخار بیافتد. لای در را باز می گذاشت و شال گردن به بچه ها می بست. دستشان را می گرفت و کم کم بیرون می آورد که یکهو سرما نخورند. برای برگشت  هم تاکسی می گرفت...
*
این رویا تمامی ندارد.

# تهران

# قصه

  • ۰ نظر
  • دوشنبه ۴ بهمن ۱۳۸۹
  • :: عزیز
  • :: کودکی

در آستانه ی اربعین حسینی، پذیرای قدوم سوگواران اباعبدالله الحسین علیه السلام و زائران حرم کریمه ی اهل بیت علیهم السلام می باشیم.

... واحد قم

# دوست

  • ۲ نظر
  • يكشنبه ۳ بهمن ۱۳۸۹
  • :: بداهه

شک ندارم به آیه های روشن
به راز صادقانه ی تو و من
...
شک ندارم کسی که تنها میشه
سایه ی تو کنارشه همیشه
...
بشنوید



# اداره

  • :: بیت
  • :: بشنو
هواخواه تو ام جانا و می‌دانم که می‌دانی
که هم نادیده می‌بینی و هم ننوشته می‌خوانی
چراغ افروز چشم ما نسیمِ زلفِ جانان است
مباد این جمع را یا رب غم از بادِ پریشانی

به نقل از دیوان مرحوم حافظ

# حافظ

  • :: بیت
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون