- ۰ نظر
- شنبه ۶ اسفند ۱۳۹۰
نه تا یازده و نیم؛ دوازده تا یک و نیم؛ دو تا چهار؛ شش تا نه و نیم.
امامزاده، مسجد، ماشین، وزارت کشور!
*
چهار تا شش اما بیهدف توی میدان فاطمی قدم میزدم. روبروی ویترین کتابفروشی -از جذابترین مکانهای روی زمین- دستی روی شانهام خورد و -با نامی که سالهاست متروک شده- صدایم کرد. «عبدالحمید» است؛ برادر «عبدالرحیم». چند سالی میشود ندیدمش. هر دو تغییر کردهایم: جوانک خندهرویی بود که مویی به صورت نداشت و کتاب زیاد میخواند، حالا مردی شدهاست: عینک و محاسن و تیپ و شخصیت و ...
میگوید: سفید کردهای -موهایم را میگوید- و ته لهجهی مشهدیاش معلوم میشود. در یک شرکت نفتی مشغول حسابداری یا حسابرسی یا چیزی شبیه اینهاست. به طعنه میگویم: پس پول نفت را شما میشمارید؟ و حاضرجواب -مثل همیشه، مثل برادرش- میگوید: ما فقط بشکهها را میشماریم!
قدم میزنیم و گپ میزنیم و به حسابِ او آب انار میزنیم توی این سرما. فاصلهی بین دو جلسهام خوب پر میشود.
*
چقدر بیمعرفت شدهام. این همه آدمِ با محبت را از زندگیام ریختهام بیرون.
ابری و ابرو از غمی، پُرپشت داری
تو آبروی آب را در مشت داری
در چشمهایت آیههای روشنِ عشق
انگشتری از نور بر انگشت داری
هرکس که آمد، ادعای دوستی کرد
از دوستانت دشنهها در پشت داری!
با ما بگو از کی، کجا این درد را -که
جای تو هرکس بود اگر میکشت- داری؟
ما استخوانسوزانده در سرما و سنگیم
تو با خودت گرمای صد زرتشت داری...
اول- ایمانِ هر چه قویتر به آرمانتان و به کارتان؛
دوم- برنامههای عملی، که در آن تفوق و برتری کارکردِ ساختارِ اسلامی و نیروهای مؤمن به چشم بخورد؛
سوم- ارتباطتان را قوی کنید؛
چهارم- جذب عناصر جدید؛
پنجم- پنجمین مسأله، مسألهی انضباط است؛
ششم- شناسایی و کشفِ استعدادها؛
هفتم- معلوماتتان را ببرید بالا در کنارِ مطالعاتِ اسلامی؛
هشتم- شیوههای صحیحِ برخورد با دشمن و مخالف را یاد بگیرید؛
نهم- انتقاد از خویشتن؛
دهم- امید کامل به آینده؛
* این ده فرمان را سالها پیش اخوی بزرگوارم از سخنان شهید بهشتی استخراج کرده است. شرح کامل این موارد را در وبلاگ خودش بخوانید.