از تهران آهن قراضه میبرد یزد؛
از یزد مواد معدنی میبرد بندرعباس.
ماهی دو میلیون تومان قسط کامیونش را میدهد.
# حماسه
# سبک زندگی
# قصه
- ۰ نظر
- يكشنبه ۸ ارديبهشت ۱۳۹۲
یک کیلو و هفتاد گرم شیرینی خامهای خریدم به قیمت یازده هزار و پانصد تومان. با صرف نظر کردن از هفتاد گرم وزن خود جعبهی شیرینی و شمردن تعداد شیرینیهای توی جعبه، قیمت هر یک دانه شیرینی خامهای را چیزی بین هشتصد تا هزار تومان تخمین میزنم.
دوباره تکرار میکنم:
شیرینی خامهای: دانهای هزار تومان.
شب، در آخرین لحظهای که میخواهم در پارکینگ را ببندم و راه بیافتم سمت قم، چادر به سر، از پنجره سرش را بیرون میآورد و صدایم میکند:
- : «یاس نمیچینی ببری؟»
می داند که اهل گلچیدن نیستم. چرا میگوید پس؟
.
.
.
یاد پریشب میافتم.
*
مفاهمهای در عالم معنا هست که فقط بین مادر و فرزند اتفاق میافتد: بدون حرف؛ در سکوت.
اندکی در مقولهی سابق الذکر «تشت (طشت) رسوایی» جستجو کردم. در ادبیات فارسی قدمتی لااقل به اندازهی سلمان ساوجی دارد:
عشقم از روی طبق، پرده تقوی برداشت
طبل پنهان چه زنم؟ طشت من از بام افتاد
و البته ابیاتی دیگر از شاعرانی دیگر:
سر بر آرم به جنون جامه به تن چاک زنم
پرده پوشی چه کنم؟ طشت من از بام افتاد
*
طالعِ شهرت رسوائی مجنون بیش است
ورنه طشت من و او٬ هر دو ز یک بام افتاد
در جوانی پاک بودن شیوهی پیغمبریست. حالا اگر آمدیم و نشد و جوان در دامی افتاد و خبط و خطایی مرتکب شد؛ باید راه توبه و بازگشتش باز باشد.
اما دو گروه در این توبه نقش دارند و نقششان مکمل یکدیگر است:
اول اطرافیان و آشنایان فرد که باید تغافل کنند و گذشتهی فرد را به رویش نیاورند و فضایی آرام و مستعد بازگشت برای او فراهم کنند.
دوم خود شخص که باید حواسش باشد پل های پشت سرش را خراب نکند و مراقب باشد وقتی غلط زیادی میکند تشت رسواییاش از بام نیافتد.
*
و این دومی -یعنی تشت رسوایی- به شهادت شاهدان و گواهی گواهان، پاشنهی آشیل و چشم اسفندیار توبهی جوان است که فرمود: ... وَ کَتَمَ وَ عَفَّ ...
با جوانان راه صحرا برگرفتم بامداد
کودکی گفتا تو پیری با خردمندان نشین
گفتم ای غافل نبینی کوه با چندین وقار
همچو طفلان دامنش پرارغوان و یاسمین
...
گر سرش داری چو سعدی سر بنه مردانه وار
با چنین معشوق نتوان باخت عشق الا چنین
* به مناسبت اول اردیبهشت و سعدی و طبیعت و لزوم همنشینی با خردمندان