از بم یاد گرفتم که «زلزله» هیچکس را نمیکشد؛
«آوار» آدمها را نفله میکند.
درس تلخی است.
# عبرت
- ۰ نظر
- پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۶
از بم یاد گرفتم که «زلزله» هیچکس را نمیکشد؛
«آوار» آدمها را نفله میکند.
درس تلخی است.
آقا مصطفی بلند میشود که از سر سفرهی شام برود. میگویم: «آخر غذا آدم چی میگه بابا؟»
طبیعتاً باید مثل همیشه بگوید «الهی شکر» -بلد است و بارها گفته-
حالا به هر علتی «الهی» توی دهانش نمی چرخد. میگوید: «خدایا... خدایا...» و مکث میکند. خودش تعجب کرده که چرا یادش نمیآید.
علتش احتمالاً این است که «الهی شکر» را مثل یک کلمهی واحد حفظ کرده و وقتی جای «الهی» را با «خدایا» عوض میکند، نمیتواند جزء دوم عبارت را به اولی بچسباند. (خیلی شبیه چالش به خاطر آوردن مصرع دوع یک بیت بدون خواندن مصرع اول است)
بالاخره یک طوری خودش را از این مخمصه رها میکند: «خدایا ببخشید»
خانم معلم که کمین کرده بود تا مچ شاگرد بازیگوش کلاس را بگیرد هیجان زده فریاد میزند: «نه... باید بگه: خدایا آفرین»
پ.ن:
واقعاً خدایا آفرین و ببخشید!