تقویم پریشانی
برای من که «نوروز» را «عید» ندارم، «فروردین» آخرین ماهِ «زمستان» است؛ ماهِ ریخت و پاشیدهی معطل بین حال و آینده.
«بهار» فصل تولد است؛ فصل جوانه زدن؛ فصل «نو» شدن و «نو» شیدن.
اول اردیبهشتماهِ جلالی، اول بهار است و «اردیبهشت» هفده روز دارد. هفده روزِ بهشتی که ختم به «روز جهانیآدمیزاد» میشود. بعد از هفده اردیبهشت، بلافاصله «خرداد» میرسد. سی و یک روزِ تمام «خرداد» است؛ و من هفدهم خرداد، آخرِ بهار، متولد میشوم.
هر سال به دنیا که میآیم «تابستان» میشود. انگار «تابستان» منتظر است که «بهار» آخرین مسافرش را پیاده کند و بعد سر برسد. از هجدهم خرداد «تابستان» میشود که یک ماه است و صد روز دارد. روزهای تابستان مثل هم است. تابستان فصل خورشید است؛ فصل کودکی؛ فصل گندمزار؛ فصل خرمن؛ فصل چاهِ آب؛ ماهِ صد روزهی گرم.
بعد از تابستان «پاییز» میآید که دو ماه است: «مهر» که ماهِ بغض است و «آبان» که ماهِ گریه؛ هر کدام چهل روز. «پاییز» فصل رشد کردن است؛ فصل بلوغ. همهی کودکی را در مدرسه بغض میکنم و در نوجوانی میگریم.
بعدش کمی «زمستان» میشود. «زمستان» نامعلومترین فصل سال است که از چهل روز تا گاهی چهارصد روز ادامه دارد. «زمستان» فصل آدم شدن است و ماههای متعدد و مکرری دارد: ماهِ غصه، ماهِ بخاری، ماهِ امتحان، ماهِ جاده، ماهِ عاشقی، ماهِ برف، ماهِ شب چهارده، ماهِ انار، ماهِ جهادی.
*
این تقویم پریشانی هر سال من است: اردیبهشت، خرداد، تابستان، مهر، آبان، زمستان.
امروز اول بهار است به روایت خورشید؛ و جمعه است؛ و ذکر جمیل سعدی رواج دارد. این هر سه را به فال نیک میگیرم و برای دلِ خودم مینویسم:
در کوی تو معروفم و از روی تو محروم
گرگِ دهنآلودهی یوسف ندریده
...