باران
پنجشنبه ۱۷ دی ۱۳۸۸
ای کرمت خستهدلان را شفا / آینهی دل ز تو دارد صفا
ای تو صفای دل دلدادگان / ای کرمت چارهی بیچارگان
خاک درت سرمهی چشم وجود / روشنی عالم غیب و شهود
خسته و درمانده و آوارهام / چارهی من ساز که بیچارهام
غیر تو ام دلبر و دلدار نیست / در دو جهان جز تو مرا یار نیست
این من و این سینهی مجروح من / خسته ز عصیان و گنه روح من
خلوت شب نور امید من است / لطف تو چون صبح سپید من است
من ز گنه نادم و دلخستهام / دل به امید کرمت بستهام
دل به امید کرمت بستهام
ای تو صفای دل دلدادگان / ای کرمت چارهی بیچارگان
خاک درت سرمهی چشم وجود / روشنی عالم غیب و شهود
خسته و درمانده و آوارهام / چارهی من ساز که بیچارهام
غیر تو ام دلبر و دلدار نیست / در دو جهان جز تو مرا یار نیست
این من و این سینهی مجروح من / خسته ز عصیان و گنه روح من
خلوت شب نور امید من است / لطف تو چون صبح سپید من است
من ز گنه نادم و دلخستهام / دل به امید کرمت بستهام
دل به امید کرمت بستهام
+ این هدیهی ناقابل را به برادر کوچکم تقدیم میکنم که خودش خوب میداند که دوستش دارم.
+ اذ دخلوا علیه فقالوا سلاما قال انا منکم وجلون. قالوا لاتوجل انا نبشرک بغلام علیم.
انتشار اولیه در راوی