صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

پدربزرگ

چهارشنبه ۲ تیر ۱۳۸۹

شاطر رحمان همه‌ی عمرش پای تنور سنگکی سیگار کشید.
از جوانی‌ روستا را ول کرده بود و یک عمر با نداری و دربدری، پنج تا بچه‌ی قد و نیم قد را توی کوچه پس کوچه‌های  چهارراه سیروس و امامزاده یحیی و بازارچه نایب‌السلطنه و خیابان ری به دندان کشیده بود و این آخری‌ها آلونکی توی خیابان نبرد خریده بود که حوض داشت و  خودش هم گوشه‌ی حیاط درخت گردویی کاشته بود.
بعد از سی سال که بازنشست شد، فقط یک آرزو به دلش مانده بود: این که برود مشهد، پابوس امام هشتم.
*
توی راه مشهد ذات‌الریه می‌کند -ریه‌ای برایش نمانده بود بعد از یک عمر سیگار و هُرم تنور سنگکی- زیارت کرده و نکرده برمی‌گردد. توی همان خیابان نبرد، نرسیده به خانه، عمرش تمام می‌شود.
*
شاطر رحمان را توی روستایش دفن کردند. نزدیک مزار «سیدزکریا» امامزاده‌ی آبادی. روی سنگ مزارش نوشتند:

«مشهدی رحمان، پسر رضا، پسر ملک، 1300 تا 1362»
  • ۸۹/۰۴/۰۲
  • :: بداهه

# آدم‌ها

# قصه

نظرات (۳)

زندگی است دیگر!
ماهیگیری ساده بود و تفریحی می کرد. گفتند برو شهر و کارخانه ای بزن و اینها. گفت که چه بشود؟ گفتند آنوقت می ری تو یه روستا کنار دریا روزها ماهیگیری می کنی و تفریحی میکنی....
واقعیت این است که این به آب و آتش زدن ها واسه خودش نیس واسه همون قد و نیم قد هاست.... سیگار هم از دلنگرانی و فکر است. خدایش بیامرزد که بزرگ مردی بوده.
بیچاره آهویی که صید پنجه‌ی شیری‌ست

بیچاره‌تر شیری، که صید چشم آهویی...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون