من عاجزم ز گفتن و ...
سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۴
الان که دارم این را مینویسم دو روز است که «صدا» ندارم. معمولاً سالی یکی دو بار در فصل مدارس این طوری میشوم. اما این دفعه شدیدتر و طولانیتر شده؛ تا حدی که امروز کارم به «استراحت مطلق صوتی» کشیده.
در سه روز گذشته چهار تا کلاس داشتهام و اگر بخواهم سه جلسه سخنرانی دو روز آینده را برگزار کنم، اقلاً بیست و چهار ساعت نباید اصلاً حرف بزنم. حتی نجوا هم ممنوع است.
*
همان قدر که لال بازیهای یک نفر برای نانوا و مغازه دار و متصدی پمپ بنزین عادی است، برای بچهها هیجان انگیز و مفرح است. بازی کردن با پدر پرحرفی که امروز اصلاً صدایش در نمیآید و با زبان اشاره قصه می گوید، دوقلوها را سرحال آورده!
- ۹۴/۱۱/۲۷