وَ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُواْ مَا أُتْرِفُواْ فِیهِ وَ کانُواْ مُجْرِمِینَ
تصاویر گرفته شده از حراجهای تهران اولین نمونههای رسمی از گردهماییهای اختصاصی و علنی طبقهای جدید از عموماً تهرانیها است که در سالهای اخیر به شکل سرسام آوری ثروت اندوخته است. اخبار حراج تهران ما را وادار میکنند بپرسیم چه بی عدالتیهای اقتصادی و یا فسادی منجر به انباشت سریع سرمایه برای بخش کوچکی از جامعه به این شکل شده است؟ آن هم جامعهای که سی و چند سال پیش با امید برقراری عدالت اجتماعی و اعتراض به تقسیم ناعادلانه ثروت، انقلابی بزرگ را پشت سر گذاشت.
خبر چکش خوردن یکی از “هیچ” های رومیزی پرویز تناولی به قیمت ۲۸۰ میلیون تومان چند ساعت بعد از خبر شلاق خوردن کارگران معترض به اخراج از معدن طلای آق دره منتشر شد. و در هر دوی این خبرها یک چیز روشن است: وضعیت موجود چنان تثبیت شده که دیگر ترس و خجالتی از نمایش رابطه خود با پول ندارد.
دیگر دوران خجالت از علنی کردن تسهیلات ویژه و برنامههای تفریحی برای ثروتمندان به سر آمده، همانطور که دیگر از عریانترین شکل سرکوب طبقاتی، یعنی شلاق زدن کارگرانی که برای دریافت حداقلها اعتراض کردهاند شرمی وجود ندارد. رسانهای شدن این دو در کنار هم به ما یادآوری میکنند که در یکی از مهمترین لحظات تغییر در مناسبات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در ایران هستیم. شعارهای دیواری درباره مستضعفین یک به یک پاک میشوند و جایشان را به «کار عار نیست» های شهرداری میدهند. قرار است فکر کنیم آنها که در عکسهای حراج تهران لبخند میزنند خیلی کار کردهاند و آن کارگرانی که شلاق میخورند تنبل و زیاده خواه بودهاند. اما تلاش وضعیت موجود در توجیه خود بی نتیجه است: هر دو تصویر برای ما به یک اندازه مشمئز کننده و فراموش ناشدنی است.