شفاهی
دوشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۵
چراغ را خاموش میکنم. توی تختشان دراز کشیدهاند.
-: «بابا! بیا کتاب بخون»
تاریک است و عینک ندارم و خوابم هم میآید. بهانه میآورم.
-: «خب بیا از دهنت گصّه* بگو»
* «گصّه» بر همان وزن و معنای «قصه»
چراغ را خاموش میکنم. توی تختشان دراز کشیدهاند.
-: «بابا! بیا کتاب بخون»
تاریک است و عینک ندارم و خوابم هم میآید. بهانه میآورم.
-: «خب بیا از دهنت گصّه* بگو»
* «گصّه» بر همان وزن و معنای «قصه»