گوسفندچران
پدرِ پدرِ پدرِ عزیز، در حوالی آن روستا، زمینی داشته برای چرای دام و کشاورزی دیم در پایهی کوه. این زمین ۱۵۰۰ متری اقلاً ۶۰ سال است که یک گوشه افتاده، نه گوسفندی هست برای چرا و نه همتی برای کشت. از وقتی یادم میآید این زمین موروثی را برای فروش گذاشته بودند و چه خواب و خیالها داشتند که پول آن را چه بکنند و چه نکنند.
حالا مشتری آمده؛ کی؟ همین الان، وسط این شهریور پر حادثه؛ ۵۰۰ متر از زمین زیر ریزش کوه دفن شده؛ مانده ۱۰۰۰ متر از قرار متری یک میلیون تومان؛ مبایعهنامه نوشتهاند و چک کشیده برای عزیز -عزیزی که نیست- ۳۳۳ میلیون تومان سهمالارث پدری که امروز نقد شد به حساب وارثان عزیز.
القصه؛ امروز که فردای اربعین باشد ۱۴۰ میلیون تومان وجه رایج مملکت (برای ثبت در تاریخ: معادل چهار و نیم سکه بهار آزادی امروز) به حسابم آمده که احتمالاً آخرین چیزی است که از آن مردمان و از آن روزگاران در سفره ما قرار خواهد گرفت.
این پول اینقدر زیاد است که میتوانم ۹ ماه اجاره خانهام را یکجا بدهم و یا همه چکهای باقیمانده تا آخر سال مدرسه غیردولتی سه تا بچه دبستانی را پاس کنم. و البته این پول آن قدر کم است که یقیناَ چیزی از آن به ۱۴۰۴ نخواهد رسید.
زندگی مردمان روستایی و کوهستانی همینقدر غنی و همینقدر فقیر است. به قدر یک پاییز و زمستان یا کمی بیشتر و کمتر.