در ره منزل لیلی (11)
پنجشنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۹
ها؟
مثلاً باید صحنه ی خداحافظی چطور باشد؟ هان؟
...
این خداحافظی، حکم دیدار آخر را دارد. حاجی دارد می رود سفر قیامت. قرار نیست برگردد که. باید محبت این دنیا را بریزد بیرون تا راحت جان بکند. ذره ای از محبت این دنیا، محبت اشیای این دنیا، محبت آدم های این دنیا توی دلش باشد، جان کندنش، جهنم است. برزخش می شود دوزخ.
نباید که حالا دم آخری چشم بدوزد به سیاهیِ چشمانت و سیب محبت دلش را برایت قاچ کند. نباید که این آخرین لحظه خودش بهانه ی پابندیش شود. نباید خداحافظی طول بکشد مبادا که دلش بلغزد.
...
تو هم بریز بیرون این محبت دنیایی را. چه فایده دارد حالا که قرار است تمام شود؟
حلال کن رفیق... حلال کن برادر...
مثلاً باید صحنه ی خداحافظی چطور باشد؟ هان؟
...
این خداحافظی، حکم دیدار آخر را دارد. حاجی دارد می رود سفر قیامت. قرار نیست برگردد که. باید محبت این دنیا را بریزد بیرون تا راحت جان بکند. ذره ای از محبت این دنیا، محبت اشیای این دنیا، محبت آدم های این دنیا توی دلش باشد، جان کندنش، جهنم است. برزخش می شود دوزخ.
نباید که حالا دم آخری چشم بدوزد به سیاهیِ چشمانت و سیب محبت دلش را برایت قاچ کند. نباید که این آخرین لحظه خودش بهانه ی پابندیش شود. نباید خداحافظی طول بکشد مبادا که دلش بلغزد.
...
تو هم بریز بیرون این محبت دنیایی را. چه فایده دارد حالا که قرار است تمام شود؟
حلال کن رفیق... حلال کن برادر...
نه به اندازهی کافی شوق داریم؛ و نه حتی خوف.
چه طوری دل بکنیم آخه؟
حرفه میزنی ها!