صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

منظم تر از ارتش

دوشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۹

بعد از مراسمِ مسجد، مردها راه می افتند به طرف مغازه ی «باباجون». مراسم عجیبی است:
«باباجون» جلوتر از همه وارد کوچه می شود. تمام مغازه های اطراف، از این طرف تا آن طرف کوچه، مشتری ها را بیرون می کنند و چراغ ها را خاموش. همه ی کرکره ها به احترام «باباجون» نیمه پایین کشیده می شود. کوچه غلغله ی جمعیت می شود. «باباجون» جلو می رود و یکی یکی کرکره ی همسایه ها را بالا می برد. دیده بوسی ها و در آغوش گرفتن ها و صلوات فرستادن ها.
دست آخر همه جمع می شوند و مغازه ی «باباجون» را باز می کنند. جلوی در را آب می پاشند و اسفند دود می کنند.
این جا هنوز طهران است. شرق تهران.

  • ۸۹/۱۲/۱۶
  • :: بداهه

# سبک زندگی

# قصه

نظرات (۹)

خیلی کار جالبی‌ه
خدا خیرشون بده
کاش این سنت‌ها حفظ بشه
به افسانه می ماند

پاسخ:
این جمله رو قبلاً کجا شنیده بودم؟
تهران انار ندارد!
اندوه عمیق
خیلی عمیق
میدانید پدر من بازاری نبود که ...
تنها بود اولین روز کار
تنهای تنها
  • جوشقان نژاد
  • سلام. یاد من او افتادم، یک صحنه اینطوری داشت...

    پاسخ:
    یه همچین چیزی هم یادم نمیاد ازش. این صحنه ای که توصیف کردم واقعا دوشنبه اتفاق افتاد.
    دقیقا من او هم یه صحنه اینطوری داره

    شرق تهران هنوز نفس می کشد !
    من او رو می خونید اون وقت به ما میگید نخون؟
    میدونید چه قدر وقت گذاشتم تا نصف شده بود؟


    شوخی کردم
    ناراحت که نشدید؟

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    قرآن کریم
    رساله آموزشی
    هنر شیعه
    گنجور
    واژه یاب
    ویراست لایو
    تلوبیون