کوچهی پیشداد
پنجشنبه ۲ تیر ۱۳۹۰
علی مسخره میکند که حتماً میخواهی این را هم توی وبلاگت بنویسی؟!!
و خودش خوب میداند که خواهم نوشت از بعدازظهری که بعد از عمری، بیترس از دیدهشدن و خرابکردن و شماتتشنیدن دست به توپ و تور بردم و همبازیِ آدمهایی شدم که بیش از این که با من رفیق باشند، مهربان بودند؛ و باران میآمد و وقتْ خوش بود.
غار واقعی اینجاست برادر. هر چند که برای شما همچنان مرغ همسایه غاز باشد.
این پست های مرتبط رو خودتون هم تعیین می کنید؟ یا فقط به طور اتوماتیکه ؟