صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

علی آقا مربی

چهارشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۰

دیشب عروسی «علی‌آقا مربی» بود و من دست‌کم صد و هشتاد کیلومتر فاصله‌ی جغرافیایی داشتم با تالار محترم مراسم و البته فاصله‌ی غیر جغرافی‌ام را کسی چه می‌داند؟
حساب‌کردن فاصله‌ها، جمع و تفریق پول و سرمایه، برآورد کردن انواع پارامترهای ریاضی و فیزیکی را بیش از هر کس مدیون «علی‌آقا مربی» هستم. سرگروه با حوصله‌ای که بیش از «یاد گرفتن» به «یاد دادن» عشق می‌ورزید و شاید همین تنها نقطه‌ضعفش باشد؛ هر چند که همین نقطه‌ی ضعف، امروز خریدار فراوانی دارد.
مهربان بودن را نمی‌شود یاد گرفت. مهربان بودن توی خون آدم است؛ و سرگروه من ذاتاً مهربان بود و هیچ دلگیر نمی‌شد اگر چهار بار مشتق و انتگرال می‌گرفتی و به جایی نمی‌رسیدی. بار پنجم دوباره تلاش می‌کرد تا پشت معادله را به خاک بمالی.
«معلم شدن» نانی بود که او در دامنم گذاشت و «مربی بودن» حاصل معاشرتِ عمیق، ولو منقطع ده ساله‌مان است؛ میهمانی‌ها، سفرها، جلسه‌ها، جهادی‌ها...
حیف بود این عروسی که از دست رفت. باشد لای کتابِ حسرت‌های این عمرِ ناتمام.

  • ۹۰/۰۴/۱۵
  • :: بداهه

# دوست

# قصه

نظرات (۲)

سرگروه بودنم بد دردیه ...
هر چی باشه عمراً با من آبش توی ییه جوب نمی ره ...
بد از کفت رفت...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون