از دوست به یادگار
شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۰
همهی این استکانها خودش توی سینی ردیف شده؛ من کاری نکردهام.
*
از چهارشنبه که میانبرنامهای جدید از رادیو معارف با شعری از مهرداد اوستا و صدای سالار عقیلی شنیدم، مدام به او فکر میکنم.
*
صبح جمعه، کنکور داده و نداده زنگ میزند؛ همینطوری، بیمقدمه، بیتعارف، بعد از چند ماه.
*
وسط بحث یک جورهایی دعوایمان میشود. از حرفش خوشم نیامده و ناخودآگاه از همهی ابزارِ اعمال قدرتم استفاده میکنم؛ حریفِ زبانِ من نمیشود.
*
همان چهارشنبه میخواستم این تصنیف را بگذارم که بشنود و بهانهای بشود که مراودتهای قدیم تازه گردد. حالا با انگیزهای مضاعف این چکامهی دلانگیز را تقدیم میکنم به حاجیترین ققنوس سالهای پایانی دهه هشتاد:
با من بگو
نظر حسین کو پس؟