مرحوم مهربان همسایه
حالا دو ماهی میشود که از خانهی کوچه ۱۶ اسباب کشیدهایم. دیروز خبر آمد که همسرِ صاحبخانهی کوچهی ۱۶ بدحال است. علت را جویا شدیم. گفتند مستأجرِ دیگرِ خانه (که واحدش دیوار به دیوار ما بود) سه هفته پیش سکته کرده و در خانه جان دادهاست. چند هفته غمخواری و مهمانداریِ عزاداران، همسر صاحبخانه را هم بستری کردهاست.
...
من از دیروز که دارم فکر می کنم اسم آن مرحوم را به خاطر نمیآورم. یادم افتاد که قبلاً اینجا دربارهاش نوشته بودم. چرا اسمش را فراموش کردهام؟ در یکسالی که همسایه بودیم شاید فقط پنج بار دیده بودمش. هیچوقت خانه نبود. ظاهراً در شهر دیگری کار میکرد. همسر و دو فرزند کوچکش -پسر و دختری که مدرسه میرفتند- همیشه در خانه تنها بودند. اما وقتی که میآمد ما میفهمیدیم. سر و صدای داد و بیدادشان زود بلند میشد. اوایل فکر میکردیم که از این دعواهای معمولی زن و شوهریست. اما بعدها دانستیم که این فریادها روال جاری زندگیشان است. بعدترها شنیدم که مرد از جنگ بازگشته و بازنگشته و قاطی است و اتل متل یه بابا...
ای داد بیداد
ای داد بیداد
فاتحهای بخوانید برای جانبازی که پدر مهربانی نبود و بچهها را میزد و همسرش را فحش میداد و همسایهمان بود و اسمش را به خاطر نمیآورم.
رفتیم از خرت و پرت ها کلاه پیدا کردیم تا آرام شد......
"اینک شوکران 3 (ایوب بلندی)"
# عمو ایوب ما هم اینگونه بود.....