صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
نظرصاد
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

۲۸ مطلب در شهریور ۱۳۹۰ ثبت شده است

+ ...
باغبان چرا نازترها و نازنین‌ترها را انتخاب می‌کند؟ مگر نمی‌داند قرار است آن‌ها را تلف کند؟
شاید نمی داند.
شاید هم....
این شاید از همه‌ی‌ آن چه تا الان گفتم رقت‌آورتر است. کاری که باغبان قرار است با گل‌های دستچین شده بکند ظالمانه‌ست و طبیعی‌ست که هر مظلومی در برابر ظالم فریاد برآورد. لذا ذهنِ تحلیل‌گرِ باغبان در یک تکاملِ تدریجی فهمیده است باید ظلم را بر کسی وارد ساخت که صدایش کمتر در می‌آید. چه کسی مطمئن‌تر و مطیع‌‌تر از نزدیک‌ترها و  محبوب‌ترها و معصوم‌ترها؟
- گرگ وقتی به گله می‌زند تا وقتی بره‌ی نوپا در گله باشد به سراغ میشِ نر نمی‌رود...
آه... این مال نوشته ای دیگر بود-
...

# مدرسه

# قصه

# تربیت

  • ۰ نظر
  • شنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۰
  • :: نغز

...و تدبیر زمینی مسئولان این گلخانه برای رفع و رجوع بیچارگی‌هایشان خرج کردن از شادابی گل‌هاست.
هر سال در فصل چیدن گل‌ها، باغبانِ زمینی‌اندیشِ گلخانه از میان هر آن چه پرورش داده، نازترها و نازنین‌ترها را دستچین می‌کند و برای خودش بر می‌دارد. نه برای این که از نسل‌شان قلمه بزند یا دوباره بکارد و نه حتی برای این که در گلدان خانه‌اش بگذارد تا ثمرات زحمات‌ش را هر لحظه تماشا کند و کیف‌ش را ببرد.
دستچین می کند تا پرپر کند به پای روزمرگی‌ها و بی‌چارگی‌هایش. گل‌های شاداب‌تر و تر و تازه‌تر را دستچین می‌کند تا بتپاند در بدنه‌ی سوراخ سوراخ کشتی به گل نشسته‌اش.
بی توجه به این که خودش چه زحمتی کشیده برای پرورش این گل. بی‌توجه به این که چه حیف و میلی می‌شود این همه هزینه...
هر سال دستچینی تازه و پامالی تازه. گویی باغبان بی‌چاره همواره در حال گرفتن انتقام از خودش است. بیچاره گل‌ها!
...

# مدرسه

# قصه

# تربیت

  • ۰ نظر
  • جمعه ۱۱ شهریور ۱۳۹۰
  • :: نغز

به این‌جا که می‌رسی همیشه اول خیال می‌کنی که به کس دیگری کمک کرده‌ای.
اما خوب که فکر می‌کنی می‌بینی به خودت کمک کرده‌ای.
منتی بر دیگران نیست.
امان از دل سیاه شیطان...

*
ایمان، محمد، سیدعلی، امیرحسین، صادق، علی و از این دست بسیار...

# حبیب

# دوست

# پنجشنبه‌ها

  • ۲ نظر
  • پنجشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۰
  • :: بداهه
  • :: نغز


خدایا؛
مرا یکی از این هزاران، قطره‌ای از این دریا و دانه‌ای از این پیمانه بپذیر.

# رهبر

# رمضان

# توبه

  • ۰ نظر
  • چهارشنبه ۹ شهریور ۱۳۹۰
  • :: بداهه

با توجه به «سیر مطالعاتی قرآن کریم» که ابتدای ماه مبارک منتشر کردم، امروز سهم آخر، سهم بیست و نهم خوانده می‌شود: سوره‌ی برائت.
در سینما اصطلاحی هست به نام «چک اول». یعنی در اولین صحنه‌های یک فیلم آن‌چنان حادثه‌ی تکان‌دهنده‌ای اتفاق می‌افتد که بیننده را میخ‌کوب می‌کند و تا نیمه‌ی فیلم دنبال خودش می‌کشاند. ولی ظاهراً سیر مطالعاتی ما با «چک آخر» تمام می‌شود؛ خیلی تلخ و گزنده.
نهال سبز اسلام در آخرین ماه‌های حیات پیام‌بر صلی‌الله‌علیه‌وآله به شدت با آفت منافقین روبروست و این از کلمات مبارکی که امروز تلاوت می‌کنیم کاملاً معلوم می‌شود.
*
جهان اسلام باید یک‌بار تکلیف خودش را با این مسأله روشن کند که این منافقین بعد از رحلت پیام‌بر صلی‌الله‌علیه‌وآله کجا غیب می‌شوند که هیچ ذکری از آن‌ها در تاریخ‌های رسمی نیست؟

# تاریخ

# رمضان

  • ۳ نظر
  • سه شنبه ۸ شهریور ۱۳۹۰
  • :: بداهه
  • :: ذکر

عاجز شدم.
یه سری داروهای خاص هست که باید از کانادا تهیه بشه. پزشک میگه به نمونه‌های موجود توی بازار دبی و ترکیه هم نمیشه اعتماد کرد.
هیچ پیشنهاد خاصی ندارین؟
چطوری میشه خرید؟ به این شرکت‌های وارد کننده میشه اعتماد کرد که از خود کانادا بیارن؟
از کانادا میشه دارو رو پست کرد؟ مشکل قانونی نداره؟ چقدر طول می‌کشه؟ هزینه؟ و...

# زندگی

  • ۹ نظر
  • دوشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۰
  • :: بداهه

أَللَّهُمَّ فُکَّ کُلَّ أَسِیرٍ
خدایا؛ اسیران را آزاد گردان

*
اسیر بند شکم را دو شب نگیرد خواب  /  شبی ز معده‌ی سنگی، شبی ز دل‌تنگی
**
تا در قفس بال و پر خویس اسیر است  /  بیگانه‌ی پرواز بود مرغ هوایی

# رمضان

# سعدی

  • ۰ نظر
  • يكشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۰
  • :: بیت
  • :: نغز

اتفاق مهمی که امسال در روز قدس افتاد این بود که بعد از شصت و چند سال از اعلام تشکیل خانه‌ی عنکبوت، هم‌زمان همه‌ی مردم سرزمین‌های از نیل تا فرات در یک روز علیه این کشور جعلی راهپیمایی اعتراضی کردند.
این اتفاق جالب و شاعرانه‌ای‌ست. البته نه برای قوم سرگردان!

# تاریخ

# فرهنگ

  • ۰ نظر
  • شنبه ۵ شهریور ۱۳۹۰
  • :: بداهه

شب جمعه‌ای به یاد سال‌های جوانی، افتادم به کدبازی و قالب این‌جا را حسابی به هم ریختم.
فن‌آوری سی‌اس‌اس وردپرس بومی شد به شدت!
الان هر امر و فرمایشی که داشته باشید، به عمل نزدیک است. نظری ندارید؟
*
 پ.ن:
اگر به خودم بود همت این‌کارها را نداشتم. آشنایی با او مسبب این فقره شد.

# صاد

  • :: بداهه

چیزی نمونده به افطار. دراز کشیدم وسط خونه، زیر کولر. حال ندارم تکون بخورم.
در می‌زنن. دم افطار حتماً هم‌سایه‌ها نذری آوردن: آشی، حلوایی، چیزی.
بانو دم در با خانم هم‌سایه گپ می‌زنه.
وقتی میاد تو، دستش یه نون سنگگ داغ دو طرف کنجدی تازه‌ست.
هم‌سایه‌ی مهربان توی صف ایستاده و یکی نان زیادتر گرفته برای احسان به هم‌سایه.
حتی اسم هم‌سایه را بلد نیستم. این‌چنین مردمی هستیم ما.

# آدم‌ها

# افطار

# قصه

# قم

  • :: بداهه

أَللَّهُمَّ رُدَّ کُلَّ غَرِیبٍ
خدایا؛ هر غریبى را به وطن باز رسان

*
کز نیستان تا مرا ببریده‌اند...

# رمضان

  • ۰ نظر
  • چهارشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۰
  • :: نغز

أَللَّهُمَّ فَرِّج عَن کُلِّ مَکروبٍ
خدایا؛ گرفتاران را آسوده و راحت نما

*
یا کاشف الکرب عن وجه الحسین علیه السلام...

# اهل بیت

# رمضان

  • ۰ نظر
  • سه شنبه ۱ شهریور ۱۳۹۰
  • :: نغز
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون