حاج یوسف
دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۴
توی بیداری و تا وقتی زنده بود که دستم و عقلم نرسید که از او حرف
بکشم. حالا توی خواب نشسته است روبرویم: پیرمرد چهره سنگی با کت و شلوار
سرمهای و کراوات و صورت شش تیغه با چشمهای باریک مغولی و نگاه سرد
سربالا. جلوی سرش خالی است، پیشانی بلند و موهای سفیدی که دو طرف سرش را
پوشانده؛ رسماً همین الان از قبر بیرون آمده.
از پدرش میپرسم و پدرانش. غلام و […] که هر دو خرده تاجر بوده اند در اورمیه و پدر پدربزرگش که مسیحی بوده و حیدریان بوده و بعدها نامش را عوض کرده …
این دیگر چه خوابی است؟ یعنی واقعاً میتوانم از این مصاحبه در پزوهشم استفاده کنم؟
از پدرش میپرسم و پدرانش. غلام و […] که هر دو خرده تاجر بوده اند در اورمیه و پدر پدربزرگش که مسیحی بوده و حیدریان بوده و بعدها نامش را عوض کرده …
این دیگر چه خوابی است؟ یعنی واقعاً میتوانم از این مصاحبه در پزوهشم استفاده کنم؟