شنبهی آخر
شنبه ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۵
از صبح در سطح مدیرکل جلسهی فضای مجازی داشتیم با بیشترین تعداد آدمهایی که در این سالها دوست داشتم از نزدیک ببینمشان و آشنا بشویم.
عصر هم توی مسجد برای پدرها و مادرها دربارهی بازیها حرف زدم.
موقع اذان توتونکار را دیدم. کوچکترین کسی که تا به حال به او درس دادهام. سه سال پیش کلاس پنجم بود و حالا که هشتم است، مکبر رشید و برازندهی مسجد شده و کاملاً میدرخشد. خدا حفظش کند. قرار شد سر نماز برایم دعا کند که اوضاعم خوب بشود. بلکه دعای این بچهها به جایی برسد.