پُر خسرو و پُر شیرین
چهارشنبه ۲۹ فروردين ۱۳۹۷
یک بعدازظهر از همهی اشتغالات اداری و خانوادگی مرخصی میگیرم و خودم را به جلسهی دوم آن همنشینی نوجوانانه میرسانم. رگبار بهاری ناگهان میزند و تهران همانی میشود که باید باشد.
قبل از جلسه وضو میگیرم و خودم را میسپارم به هیجان پسرانهی مهمانی و چیزهایی را میگویم که اصلاً قبل از جلسه آماده نکرده بودم و حرفی میزنم که برای خودم هم تازگی دارد؛ یک حس عمیقِ وجد و کشف که در من موج میزند و در بچهها به بار مینشیند.
*
تا خانه این ابیات زیر زبانم ضربان دارد:
قبل از جلسه وضو میگیرم و خودم را میسپارم به هیجان پسرانهی مهمانی و چیزهایی را میگویم که اصلاً قبل از جلسه آماده نکرده بودم و حرفی میزنم که برای خودم هم تازگی دارد؛ یک حس عمیقِ وجد و کشف که در من موج میزند و در بچهها به بار مینشیند.
*
تا خانه این ابیات زیر زبانم ضربان دارد:
ای دوست «شکر» بهتر یا «آن» که شکر سازد؟
«خوبی قمر» بهتر یا «آن» که قمر سازد؟
ای باغ تویی خوشتر؟ یا گلشن گل در تو؟
یا آنکه برآرد گل، صد نرگس تر سازد
ای عقل تو به باشی در دانش و در بینش؟
یا آنکه به هر لحظه صد عقل و نظر سازد؟
بیخود شدهی آنم، سرگشته و حیرانم
گاهیم بسوزد پر، گاهی سر و پر سازد
دریای دل از لطفش، پُر خسرو و پُر شیرین
وز قطرهی اندیشه، صد گونه گهر سازد
آن جمله گهرها را اندر شکند در عشق
وان عشق عجایب را هم چیز دگر سازد
دریافت
«خوبی قمر» بهتر یا «آن» که قمر سازد؟
ای باغ تویی خوشتر؟ یا گلشن گل در تو؟
یا آنکه برآرد گل، صد نرگس تر سازد
ای عقل تو به باشی در دانش و در بینش؟
یا آنکه به هر لحظه صد عقل و نظر سازد؟
بیخود شدهی آنم، سرگشته و حیرانم
گاهیم بسوزد پر، گاهی سر و پر سازد
دریای دل از لطفش، پُر خسرو و پُر شیرین
وز قطرهی اندیشه، صد گونه گهر سازد
آن جمله گهرها را اندر شکند در عشق
وان عشق عجایب را هم چیز دگر سازد