خویشتر
يكشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۷
هفت صبح بیهیچ مقدمهای پیامک میزند که اگر هستی یک دقیقه بیایم ببینمت. از شش صبح آمدهام اداره. بیاختیار برایش زمزمه میکنم: «پیش بیا، پیش بیا، پیشتر...»
دستم را میکشد و میبرد به کوچه باغهای کودکیاش؛ دستش را میکشم و میبرم به جهان مستوفیالممالکها.
هشت صبح نشده از هم خداحافظی می کنیم. بیهیچ توقعی؛ بیهیچ انتظاری؛ بیهیچ تکلفی: «بیشتر از بیشتر از بیشتر».