الکریم ابن الکریم
چهارشنبه ۱۴ شهریور ۱۴۰۳
بعد از آنهمه دلشورهها و اضطرابها و اضطرارهای یک هفتهی گذشته، زیارت واجب شده بودیم؛ همه. صبح سیام صفر بعد از نماز صبح زدیم به جادهی شهر ری و رفتیم زیارت سیدالکریم؛ خلوت؛ خنک؛ باصفا. آنقدر سبک شدیم که مثل آدمهای مست بعدش آمدیم خانه و تا ظهر خوابیدیم.
کسی چه میداند از صبح که بر میخیزد تا شب که بخوابد چه چیزی در انتظار اوست؟ و ما نیز نمیدانستیم.
*
این روز هنوز به پایان نیامده بود که دخترمان به دنیا آمد؛ چند روز زودتر؛ بیمقدمه و بهسرعت؛ کامل و سالم؛ الحمدلله.
تو مگو ما را بدان شه بار نیست
با کریمان کارها دشوار نیست
با کریمان کارها دشوار نیست