لیلی نامه
يكشنبه ۲۸ آذر ۱۳۸۹
یکصد و هفتاد و چند صفحه دست نوشته ی سفر حج، که به سختی و مشقت و خون دل نوشته ام، یک ماه است کنار دستم خاک می خورد و جرأت نمی کنم لای آن را باز کنم.
می ترسم همین که دفترچه را ورق بزنم، خاطرات و مخاطرات و دل نوشته هایم بخیزد روی میز و صفحه ی کلید و صندلی و موکت و همه ی اتاق پر بشود از هوای مکه و مدینه و هوایی بشوم و توی تنهایی غرق بشوم و دیگر کسی نتواند پیدایم بکند.
تازه دارم به زندگی عادت می کنم...
پ.ن:
وای از آن اختیاری که تو را از حسین علیه السلام جدا کند.
اصلا مگه رفتی که بمونی اینجا؟! عادت کنی؟
...
پ.ن. اف بر این "دنیا"... حیف!