صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

درویشی و خرسندی

شنبه ۲۱ اسفند ۱۳۸۹

رفته ام برای خداحافظی با «راحلان قافله ی عشق» پای اتوبوس. بچه های دانشگاه عازم اهوازند و من می خواهم بروم جهادی، زابل.
امین یقه ام را می گیرد و می کشد بالا. در را پشت سرم می بندد و اتوبوس راه می افتد.
حتی کاپشن تنم نیست. شانس آوردم دمپایی نپوشیدم. هنوز موبایل اختراع نشده. در اولین توقفگاه به بچه ها خبر می دهم که برای شام منتظرم نباشند؛ چند روزی به مسافرت رفته ام.
روزهای عجیبی است. هفتم محرم الحرام است. تاسوعا دوکوهه، عاشورا اروندکنار... علقمه...
*
با یک هفته تأخیر می رسم زابل؛ تنهای تنها.
از یزد تا اهواز تا آبادان تا اندیمشک تا تهران تا یزد تا زاهدان تا زابل تا بم تا کرمان تا تهران تا یزد؛ بیست روز؛ تنهای تنها.

اسفند81 - فروردین82

  • ۸۹/۱۲/۲۱
  • :: یزد

# سبک زندگی

# سفر

# فرمانده

نظرات (۴)

اگه این تنهاییه که ما همیشه دوران تنهاییم!
عین وصله حاجی...

دعا کن. حلال کن. توکل بر خدا
یا علی مدد!
وقت شناسی در لحظه
یاد حسین دشت افتادم که با همین وضعیت راه افتاد و اومد جهادی
نمیدونم چی پیش بیاد
دعا کن خیر باشه

یا علی مدد
در نهایت کارت باز هم اگر کسی ازم بپرسه این بنده خدا کجایی بود من میگم فکر کنم یزدی بود!

پاسخ:
بار دیگر شهری که دوستش می داشتم...
تنهایی گاهی که نه همیشه خوب است و مبارک
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون