صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

پایان یک عبرت

جمعه ۳۱ تیر ۱۳۹۰

این دو قسمت آخر مختارنامه خیلی تلخه. با خمره خمره عسل هم نمیشه شیرینش کرد.
*
فرق مختارنامه با بقیه‌ی سریال‌های ایرانی اینه که آخرش عروسی نشد، عروس رو کشتن!
*
مردم کوفه الان چه حسی دارن وقتی این فیلم رو می‌بینن؟ بچه‌های ما فردا چه حسی دارن وقتی فیلممون رو ساختن؟
*
آخر مختارنامه عین آخر هزاردستانه. خان مظفر روی بالکن گراندهتل ایستاده و به جنازه‌ی خونین رضا تفنگچی کف خیابون لاله‌زار نگاه میکنه. مرتضی سماورساز هم عینک رضا رو برمی‌داره و عصبانی و ناراحت بالا رو نیگا می‌کنه. منوچهر نوذری نریشن میگه: کاری که امروز به دست رضا نشد، فردا به دست مرتضی کارش بساخت. هزاردستان بود و ابردست؛ غافل از آن‌که دست خداست بالاترین دست‌ها. بعد حنانه ضرب می‌گیره روی نستعلیق آیه «یدالله فوق ایدیهم»
*
«مختار» عبرت بود، نه آرمان.

  • ۹۰/۰۴/۳۱
  • :: بداهه

# هزاردستان

# تاریخ

# رسانه

نظرات (۱)

نگید دیگه ... حالا قسمت آخر همش باید منتظر یه همچین صحنه ای بمونیم که شما گفتید !!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون