صاد

ص والقرآن ذی الذکر
صاد

یا بکُش؛
یا دانه دِه؛
یا از قفس آزاد کن.
.
.
.

صاد گرد
سر رسید موضوعی
سر رسید ماهانه

عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

اگر مجنون دل شوریده‌ای داشت
دل لیلی از او شوریده تر بود

شب قدر

شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۰

ساعت چهار بامداد، تهران بی در و دروازه، سیدمهدی را توی پمپ گاز می‌بینم.
شما می‌توانی فرض کنی تصادف است؛ اتفاق است؛ پیش می‌آید. اما من کمی جبری مسلکم. به بخت و اقبال اعتقاد زیادی ندارم. حکماً حکمتی دارد.
*
نقطه سر خط، می‌رود سر اصل مطلب. گزارش کوتاه مرا که می‌شنود، لب می‌گزد: «اشتباه کرد...» ترجیع‌بند این روزهایم را زمزمه می‌کنم: «انما الخیر فی ما وقع» . چیزی از اندوهش کم نمی‌شود.
*
یاد آن سکانس معروف «مخمصه» افتادم که «دنیرو» بالاخره روبروی «پاچینو» می‌نشیند.
در تحولات سریع و عجیب یک ماه گذشته، من و سیدمهدی هرگز با هم روبرو نشده بودیم. هر چند که وقایع مشترکی را رقم زده‌ایم.
*
دومینوی وقایع اخیر را به سرعت در ذهنم مرور می‌کنم: ماجرا ظاهراً از یک آگهی کوچک شروع شد و بعد دامنه پیدا کرد و این و این و این. آخرش هم به این و این و این رسید. البته سطرهای سفیدی هم لابلای نوشته‌های صاد وجود دارد که عمومی نیست.
*
سکانس ساعت چهار بامداد پمپ گاز، آن‌چنان تصادفی و بدون رعایت سلسله‌ی علت و معلول جهان داستان رخ می‌دهد که به هیچ وجه نمی‌توان آن را در ساختار در هم تنیده‌ی چنین فیلمنامه‌ی پیچیده‌ای هضم کرد. گویی کارگردان به ناچار و صرفاً جهت پاسخ دادن به عطش مخاطب، دو شخصیت اصلی را روبرو کرده که چهار تا جمله رد و بدل کنند و فیلم بیشتر بفروشد!
*
اما از یک لحاظ، این سکانس می‌تواند پایان‌بندی مناسبی برای این داستان باشد. در این سکانس، پوچ شدن تدابیر آدم‌های مهم قصه نمایش داده می‌شود. تصادفی بودن وقوع این سکانس ناخودآگاه این پیام را به مخاطب القا می‌کند که همان دست قادری که چنین تصادف نامحتملی را رقم می‌زند، عامل بی‌سرانجام ماندن نقشه‌ها و برنامه‌های آدم‌هاست و همین‌طور این امید را می‌دهد که دست قادر متعال می‌تواند با یک تصادف دیگر، امور را به روال عادی و دلپذیر خود برگرداند.
*
به این‌ها اضافه کنید که ملاقات در پمپ گاز، بعد از مراسم احیای شب نوزدهم ماه رمضان اتفاق می‌افتد.

  • ۹۰/۰۵/۲۹
  • :: بداهه

# آزمون

# قصه

نظرات (۵)

پوچ شدن تدابیر آدم‌های مهم قصه...
از همه جای قصه شیرین ترش همین جاست
ما سه تا رو کجا می بری؟!
...?!
خوشم میاد که کاملا متوجه ماجرا شدی!
هیچی. با خودم بودم.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
قرآن کریم
رساله آموزشی
هنر شیعه
گنجور
واژه یاب
ویراست لایو
تلوبیون